چکیده:
سکولاریسم از جمله موضوعاتی است که از منظرهای مختلف می توان بدان پرداخت. در این نوشتار، بنیان های دنیاگرایی و آن هم از منظر تأثیرگذارترین فیلسوف غربی، ایمانوئل کانت، مطمح نظر است. کانت در نقد عقل محض با تأکید بر محدودیت شناخت آدمی و در نقد عقل عملی با فروکاستن دین در حد دین طبیعی یا اخلاق از منظر فلسفی پایه گذار مدرنیته و سکولاریسم لقب گرفته است. در دین طبیعی موردنظر کانت بر مؤلفه های ذیل تأکید شده است: درونی و فردی بودن دین، تأکید بر وجود کلیسای نامرئی، الگوناپذیری رفتارهای اخلاقی، عدم امکان متهم ساختن افراد به کفر و ارتداد، و بالاخره خدا به مثابه یک فرض تلقی شده است. کوتاه سخن، کانت بر استقلال آدمی در تبیین طبیعت و استقلال اخلاق در حوزه عمل و غایات آدمی تأکید کرده است که این در واقع چیزی جز دنیاگرایی نیست.
خلاصه ماشینی:
"بدون شک اگر کانت را پدر مدرنیته بدانیم، همچنان که هایدگر و ژان فرانسوالیوتار، فیلسوف معاصر (1924) معتقدند، بنیان های سکولاریسم را نیز باید در فلسفه نظری و عملی وی جستوجو کنیم; زیرا همان طور که پیش از این گفته شد، مدرنیته یکی از ویژگی ها و مشخصه های دنیوی شدن است.
اما چرا باید تصور کنیم که تکالیف ما را گویی خدا امر کرده است؟ کانت با انکار اخلاق الهیاتی و مبتنی بر دین، این نظر را رد کرد که دین نقش تشریعی و قانونگذارانه در شناخت ما از تکالیف یا در برانگیختن ما به انجام تکالیف دارد، The Cambridge (Guyer,, p.
لذا معیار پیش گفته معیار دقیقی برای دینداری و بیدینی نمی تواند باشد و باید در صدد یافتن معیار دیگری بود و آن این که عملی که همه خدایان دوست دارند مطابق دین و عملی که آنان دوست ندارند مخالف دین است و چنین چیزی ممکن نیست.
اگر ما تلقی فوق را از خدا داشته باشیم، نه تنها سکولاریسم را در تعارض با دین خواهیم یافت که دنیوی شدن به معنای استقلال انسان در تبیین طبیعت (علم) و تقنین اصول اخلاقی ملازم و همراه دین است و از دل مسیحیت بیرون می آید و به واقع فرزند خلف ادیان است.
دان کیوپیت نیز در کتاب دریای ایمان معتقد است نباید از دیدگاه کانت مبنی بر استقلال اصول اخلاقی از دین چنین فهمید که دین و خدا در فلسفه او جایگاهی ندارد، چه آن که «کانت زندگی انسان را نوعی سیر و سلوک می شمرد، و خود گونه ای پروتستان دو آتشه بود و مذهب او یکپارچه آرمانی و امری بود..."