به گمان اینان، این که خدا به نحوی از انحاء با واجد تجربه وحیانی سخن گفته است، و اموری را به او القاء و تعلیم کرده است، ضامن صدق و حقانیت آن تجربه و واجد آن تجربه و دینی که آن شخص بنیان نهاده است می تواند بود، و این ضامن صدق و حقانیت در انواع پنجگانه دیگر تجربه دینی مفقود است، هر چند، البته، این سخن بدین معنا نیست که پنج نوع دیگر تجربه دینی لزوماً و قطعاً از صدق و حقانیت بی بهره اند.
وانگهی ـ و این مشکلی است که همه کسانی که بنیانگذار دین را ملاک حقانیت و/یا عدم حقانیت هر دینی می دانند، اعم از این که به نوع تجربه دینی او بنگرند یا به کرامت و/یا جاذبه او یا به طرز عمل و شیوه زندگی او، با آن مواجهند ـ تحقیق در باب بنیانگذار هر دین فقط با استفاده از شیوه های تحقیق تاریخی امکانپذیر است، و کیست که نداند که شیوه های تحقیق تاریخی، اگر با کمال دقت به کار گرفته شوند، باز چیزی جز دانش ظنی و احتمال در اختیار ما نخواهند نهاد.
اگر این قول را به این معنا بگیریم که ملاک حقانیت هر دین، همان کارگشایی دین در جهت رفع مشکلات ذهنی و روانی است، به گمان نگارنده، می توان آن را پذیرفت.
دو ملاک پنجم و ششم را بدین شیوه می توان با هم جمع کرد که بگوییم ملاک حقانیت هر دین اینست که آن دین بتواند انسان ها را از رذائل اخلاقی دور و به فضائل اخلاقی نزدیک کند و نیز بتواند مشکلات ذهنی ـ روانی آنان را مرتفع سازد.