چکیده:
توجه آدمی به خدا، توجه به هویت خویش است. این توجه از حقیقتی سخن میگوید که
چگونگی ربط مخلوق به خالق و فقر و نیازمندی راستین پدیدهها را به پدیدآورنده تبیین
میکند. همچنین به انسان نهیب میزند که: هان! به خود آی، بدین مسأله بیندیش که اگر
لحظهای لطف حق از تو دریغ گردد از عرصه هستی محو خواهی شد؛ پس غافل مباش و به منطق
آسمانی »أنتم الفقراء الی الله« )فاطر، آیه 15)، دل بسپار که در این دل سپاری است
که کلام امیرمؤمنان: »التوحید حیاة الناس« )غرر الحکم( تفسیر میگردد.
با توجه به عمق پیوند میان انسان و خدا است که مهمترین مسایل اعتقادی بشر حل
میگردد. در این مقاله برآنیم تا معلوم کنیم که اساسنامه توحید چیست و به کدامین
درجه از اعتقاد دست یابیم تا یک موحد راستین بشمار آییم.
خلاصه ماشینی:
"هرچه در توهم آید خداوند متعال غیر آن است« )مجلسی، همان، ج 3، ص 299) مولوی نیز میگوید: آنچه پیش تو غیر از آن راه نیست غایت فهم تو است، الله، نیست و سعدی میگوید: ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم و ز هر چه گفتهاند، شنیدیم و خواندهایم مجلس تمام گشت و به آخر رسید، عمر ما همچنان، در اول وصف تو ماندهایم با توجه به رهنمودهای فوق میتوان پرسید: کدامین برهان و فطرت و عقل سلیم میپذیرد که مخلوقات خدا، مراتب وجود ذات خدا یا بخشی از ذات هستی او باشند؟ در مثنوی مولوی آمده است: »سوی کل خود رو ای جزء خدا« )مولوی، 1373، ص683).
به فرموده قرآن: »جزاء بما کانوا یعملون«؛ ولی متأسفانه برخی از مدعیان عرفان اسلامی همانند بعضی از بیخبران نظر میدهند؛ چنانکه یکی از معاریف تصوف یعنی شبستری میگوید: فعلها جمله فعل حق میدان کافری، گر نیاوری ایمان کارها، جمله آفریده اوست اگر آن جمله بد، و گر نیکوست همه ما چو اوست در همه باب ما چه باشیم در میان، دریاب )شبستری، 1368، ص217) نیز میگوید: هر آن کس را که مذهب غیر جبر است نبی فرمود که او مانند گبر است مقدر گشته پیش از جان و از تن برای هر کسی کاری معین )همان، ص 82) همچنین نعمت الله ولی میگوید: یک فاعل و فعل او یکی هم گه نیک نماید و گهی بد در هر دو جهان یکی است موجود هر لحظه به صورتی مجدد (همان، ص150) آیا با توجه به وجود تکالیف الهی و نیز با توجه به وجود پاداش و کیفر در زندگی مکلفان، میتوان به مسأله جبر اندیشید؟ امام صادق(ع) فرمود: »الله أعدل من أن یجبر عبدا علی فعل ثم یعذبه علیه؛ خداوند متعال عادلتر از این است که بندهای را بر کاری مجبور کند، و سپس بهخاطر آن عذابش نماید« )مجلسی، همان، ج 5، ص 51)."