چکیده:
نگارنده این مقاله ابتدا به چگونگی پیدایش بحث تجربه دینی پرداخته است. زمینه پیدایش بحث تجربه دینی، مدرنیته است، که در دو نکته تلخیص شده است: خودبنیاد اندیشی بشر و عقلگرایی افراطی. مدرنیته دو رویه برای بحث تجربه دینی پدید آورده است: رویه پدیدار شناختی، که پیشرو اصلی آن شلایر ماخر است؛ و رویه معرفت شناختی، که در عصر حاضر نیز اذهان بسیاری از فلاسفه دین را به خود مشغول ساخته است. نگارنده در بخش دیگری از مقاله به برخی ادعاهای پستمدرنیستم پرداخته و تأثیرهای آن را در دو رویه بحث تجربه دینی بر شمرده است؛ و سرانجام، به برخی نظریات مخالف با نگرش پست مدرنیسم پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
"مدرنیته دو رویه برای بحث تجربه دینی پدید آورده است: رویه پدیدار شناختی، که پیشرو اصلی آن شلایر ماخر است؛ و رویه معرفت شناختی، که در عصر حاضر نیز اذهان بسیاری از فلاسفه دین را به خود مشغول ساخته است.
به عبارت دیگر، عقلگرایی افراطی، به دلیل ناسازگار بودنش با دین، موجب شد متکلمان مسیحی استدلالهای کلامی و فلسفی را گوهر دین ندانند، اما خود بنیاد اندیشی بشر باعث شد که آنها به تجارب و احساسات دینی روی بیاورند.
مسلما روح و باطن اعمال مد نظر پیامبران الهی بوده است؛ و پیروان ادیان هم باید به باطن اعمال توجه کنند، ولی نشاندن این حالات و تجارب در مقام گوهر دین، پدیدهای است که با واقعیت تاریخ ادیان همخوان نیست.
(1) همان گونه که تجربه مستقل از باورها و مفاهیم وجود ندارد و هر تجربهای بر باورها و مفاهیم مبتنی است، زبان نیز در متن تجارب و احساسات ما دخیل است.
برای این که نشان دهیم ادعاهای پست مدرنیستها ناتمام است، باید به نظریات مختلفی که درباره تجربه دینی وجود دارد، اشاره کنیم: 1.
اگر حق در محدودیتهای فرهنگی و زبانی برای پیروان ادیان متجلی میشود و آنها با مفاهیم متعلق به فرهنگهای خود به حق میرسند، آیا به حق و امر متعالی معرفت دارند؟ اگر هیچ معرفتی به حق و امر متعالی ندارند و کور محض هستند، این خلاف تعالیم و باورهای تمام ادیان است؛ و به تعطیل عقول از فهم امر متعالی میانجامد."