"ولی خدا قبلا به من وعدهای داده و گفته بود: غمگین مباش؛ هنگامی که آدم روی بام غار گنجها برود و از همسرش حوا جدا شود، تو را به سوی او خواهم فرستاد و از طریق ازدواج با او یک تن شده، مانند حوا، برای او پنج فرزند خواهی زایید.
آن گاه همه صداها خاموش شدند، جز صدای پدرمان، آدم، که به قدرت خدا مانند کسی که با دوست خویش گفتوگو میکند، به وی گفت: «پسرم یارد، برای این که خدا تو را از دست شیطان نجات داد، قربانیهایی بگذران و هنگامی که قربانی را فراهم کردی، آن را بر مذبحی که من ساختهام، بگذران.
ولی هنگامی که یارد مشاهده کرد آنان از سخنش استقبال نمیکنند، به ایشان گفت: «ای فرزندان خوب و بیگناه و مقدسم، آگاه باشید که اگر یک بار از این کوه مقدس به پایین بروید، دیگر بار خدا به شما اجازه نخواهد داد به آن بازگردید.
باز هم آنان را سوگند داد و گفت: «شما را به مرگ پدرمان، آدم، و خون هابیل و به شیث و انوش و قینان و مهللئیل سوگند میدهم که سخنم را بشنوید و از این کوه مقدس به پایین نروید؛ زیرا به محض این که آن را ترک کنید، از حیات و رحمت محروم خواهید شد و دیگر نه فرزندان خدا، بلکه فرزندان شیطان خوانده خواهید شد.
8. «پسرانم، کلمه خدا نزد یکی از شما باقی میماند، خواهد آمد و هنگامی که از این سرزمین بیرون رود، با خود جنازه پدرمان، آدم، را خواهد گرفت و آن را در میان زمین، در مکانی که نجات در آن محقق خواهد شد، قرار خواهد داد."