خلاصه ماشینی:
"بهعبارت دیگر، وقتی میدانیم «روحانیان زرتشتی بسیار متعصب بودند و هیچ دیانتی را در داخل کشور تجویز نمیکردند» (2) و در مواجهه با دگرکیشان، هیچگونه مماشاتی روا نمیداشتند، پس میتوان پرسید که چگونه اندیشههای زرتشت پسر خرگان چندان تاب آوردند که در درون بلندپایگان دستگاه دینی، کسانی چون مزدک را همراه خویش ساختند؟ با مراجعه به منابع دینی زرتشتی، درک بهتری از اهمیت این نکته ممکن میشود: در این کتب ما مکررا با طعن و نفرین مخالفان جامعه مزدیسنی مواجه میشویم.
عهد پیروز و زمینههای جنبش تسویهطلبی آوردیم، باید به نکتهای دیگر هم توجه کنیم و آن نیست مگر نسبت میان «درستدینی» با «زروانیگری» که معالاسف با همه اهمیتی که دارد، به آن هیچگونه توجهی نشده است: این زروانیگری، گرایشی در دل دیانت کهن ایرانی بود که شاید متعاقب آموزههای زرتشت که سخن از دو مینوی بد و نیک راند، به ناگزیر پدیدار شد (1) و پدری به نام «زروان» (2) یا «زمان بیکرانه» (3) را برای آن دو قایل گشت.
منصور شکی با مقایسه هوشیارانه دو متن از کتاب دینکرد، به تفاوتی تأملبرانگیز میان آموزههای زرتشتخرگان و تعالیم مزدک پی برده است که نشان از نوعی محافظهکاری در کردار مزدک دارد: در متن اول، «اشتراک در زن و خواسته»، «ازدواجهای آمیخته» و «برانداختن مالکیت خصوصی» از احکام «زرتشت فسایی» شمرده شده که این موارد هیچ قیدی را با خود ندارند؛ درحالیکه در متن دوم، اشاره رفته که مزدکیان «عقیده بر بخشش در میان خویشاوندان دارند و سهمالارث به خویشان میدهند» و اشتراک در زن و خواسته را منحصر در «خانواده» میدانند (رک: مجله معارف، دوره دهم، شماره 1، صص 34 ـ 37)."