خلاصة:
در فلسفه دین، مهمترین مسئله در جاودانگی نفس، پژوهش و مطالعه ادله له و علیه جوهریت نفس، بقا و نامیرایی آن است. گروهی از فیلسوفان با اثبات جوهریت نفس، کوشیدند تا ادله و شواهد بقا را صورتبندی کنند. دستهای دیگر درصدد برآمدند تا با نشان دادن تجرد نفس، فسادپذیری آن را رد نمایند. این نوشتار میکوشد تا ضمن بررسی مقدماتی مفاهیم اساسی، بر نظریههای نقد بقای نفس متمرکز شده و ضمن بررسی ادله مخالفان نامیرایی، آن را به درستی شرح دهد و سپس نقد و رد کند. هیوم، راسل و آنتونی فلو سه فیلسوفی هستند که آراءشان در موضوع خاص «ادله و شواهد علیه بقا نفس» در این نوشتار بررسی شده و نقد و ابطال گردید. هیوم سه دسته استدلال علیه بقای نفس اقامه کرده که هر سه دسته مورد اقبال و توجه فلو واقع شده است. برخی از این استدلالها صرفا به جرح و نقد اثبات جوهر نفس میپردازند. دستهای دیگر فسادناپذیری و تجرد نفس را رد میکند و دسته سوم بقا و جاودانگی را مورد ایراد و نقد قرار میدهد. نگارنده نوشتار را براساس گونهشناسی ادله علیه جاودانگی در سه سطح سامان و صورتبندی کرده و با نگاهی انتقادی به آنها به پژوهش میپردازد.
This article begins with a brief description of Descartes' cogito and its
effect on man's authenticity and his development. In fact, by establishing
the principle of cogito, and analyzing it as the established basis of the
universe, he considers human ego as the real subject because there is an
"I" who is doing the thinking. According to Descartes, man is like a
machine, and excels other beings. This privileged feature, i. e. self, whose
substance is thinking, has been studied from different aspects within the
entire thinking of the modern age. Moreover, it is this famous Cartesian
principle – I think, therefore I exist – that focuses "subjectivism" in its
philosophical system; therefore, "subjectivism" is one of the basic and
important issues of Western philosophy that in its evolutionary phases
has been epistemologically studied by Descartes as well as Kant and
Hegel in the modern age. Finally, "solipsism" as the extreme point of
"subjectivism" is dealt with in this article. Of course, Descartes avoids
his subjectivism finding a solipsist interpretation in an ideal sense.
ملخص الجهاز:
ﮔﺮﭼﻪ آﻧﺎﻛﺴﺎﮔﻮراس در ﻣﻔﻬﻮم روح ﺗﺤﻮﻟﻲ را ﺳﺒﺐ ﺷﺪ و »ﻧﻮس« را ﻣﺴﻠﻂ ﺑﺮ ﻋﺎﻟﻢ و اﺷﻴﺎء، ﻟﻄﻴﻒﺗﺮﻳﻦ و ﺧﺎﻟﺺﺗﺮﻳﻦ ﭼﻴﺰﻫﺎ، ﺻﺎﺣﺐ ﺑﺰرگﺗﺮﻳﻦ ﻧﻴﺮوﻫﺎ و ﻧﻴﺰ آن را اﺳﺎس و ﺷﺎﻟﻮده آﮔـﺎﻫﻲ داﻧﺴـﺖ ﻛـﻪ در ﺗﻤـﺎم ﻣﻮﺟﻮدات زﻧﺪه وﺟﻮد دارد )ﺷﺮفاﻟﺪﻳﻦ ﺧﺮاﺳﺎﻧﻲ، 7731، ص 004(، اﻣﺎ ﺣﻘﻴﻘﺖ آن اﺳﺖ ﻛـﻪ وی ﻓﻬﻤـﻲ از ﺗﺠﺮد »ﻧﻮس« ﻳﺎ ﻧﻔﺲ ﻧﺪاﺷﺖ؛ ﺑﺪان دﻟﻴﻞ ﻛﻪ وی ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ »ﺑﺮﻧﺖ« ﻧـﻮس را ﺑـﻪ ﻋﻨـﻮان ﺷـﺎﻏﻞ ﻣﻜـﺎن و ﻟﻄﻴﻒﺗﺮﻳﻦ ﺗﻤﺎم ﭼﻴﺰﻫﺎ ﺗﺼﻮر ﻛﺮد و ﻫﺮﮔﺰ از ﺗﺼﻮر ﻳﻚ اﺻـﻞ ﺟﺴـﻤﺎﻧﻲ ﻓﺮاﺗـﺮ ﻧﺮﻓـﺖ.
اﻓﻼﻃﻮن ﺑﺎ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺗﺠﺮد ﻧﻔﺲ و اﻳﻦﻛﻪ اﻧﺴﺎن دارای ﺳﻪ ﻧﻔﺲ اﺳﺖ و ﻧﻔـﺲ ﻧﺎﻃﻘـﻪ ﻛـﻪ ﻣﺠـﺰای از ﺟﺴﻢ و ﺑﺪن اﺳﺖ، ﻣﺠﺮد ﺑﻮده و ﺑﺎ ﻓﺮوﭘﺎﺷﻲ ﺑﺪن، ﻓﺴﺎد ﻧﻤﻲﭘﺬﻳﺮد )اﻓﻼﻃﻮن، 8631، ﻛﺘﺎب ﭼﻬـﺎرم، 534- 144( رﻫﻴﺎﻓﺖ ﺟﺪﻳﺪی را در ﺑﺤﺚ از ﺑﻘﺎ و ﺟﺎوداﻧﮕﻲ آﻏﺎز ﻛﺮد.
از اﻳﻦ رو، ﺑـﺮ ﺗﻤـﺎﻣﻲ وﺟﻮه ﺣﻴﺎت ﭘﺲ از ﻣﺮگ، ﺟﺎوداﻧﮕﻲ را اﻃﻼق ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ، ﺣﺘﻲ اﻧﺪﻳﺸﻪ ﻣﺘﻔﻜﺮی، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻓﻴﻠﻴﭙﺲ ﻛﻪ از ﭘﻴﺮوان وﻳﺘﮕﻨﺸﺘﺎﻳﻦ در ﺣﻮزه دﻳﻦ ﺗﻠﻘﻲ ﻣﻲﺷﻮد و ﻣﻌﺘﻘﺪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻌﻨﺎی ﺟﺎوداﻧﮕﻲ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ وﺟﻪ »ﺗﺪاوم زﻧﺪﮔﻲ در آن ﺳﻮی ﻣﺮگ « ﻳﺎ »آﻏﺎز ﻣﺠﺪد زﻧﺪﮔﻲ، ﭘﺲ از ﻣﺮگ« ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺑﻠﻜـﻪ »ﻛﻴﻔﻴـﺖ زﻧـﺪﮔﻲ و ﺧـﻮب ﺑـﻮدن« درﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﻧﻴﺰ ﻫﺴﺖ )54-14 ,0791 , (Philipsرا ﺑﺎﻳﺪ در ﻣﻔﻬﻮم ﺟﺎوداﻧﮕﻲ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻛﺮد.
ج( ﻓﻠﻮ ﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﺎور اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎری از ﻣﻔﺮوﺿﺖ در ﺷﻴﻮه اﻓﻼﻃﻮﻧﻲ دﻛﺎرﺗﻲ ﻗﺎﺑﻞﭘﺮﺳﺶ و ﻧﻘﺪ ﺑﻮده و ﺑﺮاﻫﻴﻦ اﻓﻼﻃﻮﻧﻲ ﺑﺮ ﺑﻘﺎء روح ﭘﺲ از ﻣﺮگ ﻧﺎﻛﺎﻓﻲ اﺳﺖ.