ملخص الجهاز:
"ویژگیهای نمایشی مثنوی مولوی علی ایزدی* چکیده در این مقاله داستان پادشاه و کنیزک بهعنوان نمونهای از داستانهای مثنوی معنوی مولوی از دیدگاه نمایشی مورد بحث و بررسی قرار گرفته و نگارنده سعی داشته است پاسخی برای این پرسش اساسی ارایه دهد که آیا ادبیات کهن به صورت بالقوه میتواند بهعنوان موضوعی برای یک بازنگری مجدد-با قیودات زمانی خاص-جهت ارایه یک نمایش اصیل،مورد توجه قرار گیرد یا خیر؟ واژههای کلیدی مثنوی معنوی،نمایش،داستان پادشاه و کنیزک،نقد.
در ابتدا بحث این سؤال اساسی مطرح است که آیا ادبیات کهن به صورت بالقوه میتواند موضوعی برای یک بازنگری مجدد-با قیودات زمان خاص-جهت ارایه یک نمایش اصیل، مورد توجه قرار گیرد یا خیر؟ باید در نظر داشت که موجود در ادبیات کلاسیک هر کشور از طریق عبور و تصفیه از کانالی بهنام مجرای تصویرسازی1به صورت بالفعل در میآید که فعلیت آن با افعال و کردار انسانهای هر دورۀ خاص زمانی شکل گرفته و ریشۀ آنها در همان ادبیات کلاسیک قرار (1)- Drematizusion میگیرد که وجود این ریشه و ساختار(تمامیت،دگرگونی و استقلال)اساسی«اصالت»آن را پیریزی مینماید.
نظریههای گوناگون متفکرین و منتقدین در باب اصول و قواعد نقد ادبی و درام الف-عناصر درام از دیدگاه ارسطو(عناصر ششگانه تراژدی) ب-عناصر درام از دیدگاه دیونیزوس کاسیوس لونگینوس(قرن سوم میلادی) ج-عناصر درام از دیدگاه جان درایدن(قرن هفدهم میلادی) د-عناصر درام از دیدگاه سامویل جانسون(قرن هیجدهم میلادی) ه-عناصر درام از دیدگاه گئورک لوکاچ(قرن بیستم میلادی) ر-عناصر درام از دیدگاه دنی دیدرو(قرن هفدهم میلادی) ز-عناصر درام از دیدگاه فریدریش شلگل(قرن هیجدهم میلادی) الف:عناصر درام از دیدگاه ارسطو(عناصر ششگانه تراژدی) ارسطو در کتاب بوطیقا یا فن شعر،عناصر تراژدی را این چنین تعریف مینماید مهمترین این اجزاء ترکیب کردن و به هم در آمیختن افعال است زیرا تراژدی تقلید مردمان نیست،بلکه تقلید کردار و زندگی و سعادت و شقاوت است،و سعادت و شقاوت نیز،هردو از نتایج و آثار کردار میباشند و غایت و هدف حیات،کیفیت عمل است نه کیفیت موجود و مردمان به سبب سیرت و خصلتی که دارند مردماناند اما سعادت یا شقاوتی که بدانها نسبت میدهند به سبب کردارها و افعال آنهاست."