خلاصة:
هر ساله میلیون ها نفر از مردم جهان، در پی اجرای پاره ای از پروژه های عمرانی، به اجبار از محل زندگی خود رانده شده، و در حاشیه شهر ها، در شرایط دشوارتری نسبت به قبل از جا به جایی، استقرار می یابند. مقاله حاضر در جستجوی پاسخی است برای این سوال که چگونه می توان در شرایط عادلانه برای جا به جایی غیر اختیاری برنامه ریزی نمود، و این برنامه ها را تحقق بخشید. مایکل ام سرنیا در «مدل خطر و بازسازی» خود، سوال های پایه ای در مورد جا به جایی را چگونه فقیر شدن رانده شدگان، و چگونگی جلوگیری از آن، می داند. به گفته او، هشت خطر، فرایند فقیر شدن را سبب می گردد. اما با برنامه ریزی می توان این فرایند را وارونه کرده و شرایط عادلانه ای در تبدیل جا به جایی به تجدید اسکان، فراهم نمود. دیدگاه فقیر شدن در طرح مکان یابی برای تجدید اسکان در حوزه سد کارون 3 به کار گرفته شد که به دو پیش برنامه تجدید اسکان و تجدید اشتغال انجامید، اما این طرح، تحقق نیافت. در بررسی شرایط تحقق پذیری اینگونه برنامه ها در تجارب جهانی مشخص گردید که، ابتدا مردم شناسان و جامعه شناسان اثرات فقیر شدن را مستند نمودند. سپس، بر پایه دیدگاه سرنیا، مدل «جا به جایی غیر ارادی و تجدید اسکان» بیان گردید، و گام بعدی، به منظور عملیاتی کردن این مدل، عبارت بود از تربیت همراه با آموزش عالی و کارآموزی نیرو های ماهر مشارکت جویان محلی، با همکاری انستیتوی توسعه اقتصادی بانک جهانی، در کشور های علاقمند به حل مشکل جا به جایی. ضرورت بعدی، تلاش اصولی در تدوین سیاست ها و دستورالعمل ها و قوانین مرتبط با جا به جایی است، که توسط دولت ها و یا برخی از فعالان اجتماعی پیشنهاد و تدوین می شود. نتیجه نهایی اینکه مدیریت جا به جایی، اراده و تلاش همه جانبه ملی را می طلبد و نمی توان با سلیقه ها و توان های محلی از عهده این مهم بر آمد. متولیان تخصصی و بخشی طرح های توسعه نمی توانند مدیریت جا به جایی را نیز به عهده گیرند. لذا، می بایستی یک سازمان متولی با نفوذ و اختیارات فرا بخشی در سطح ملی با برخورداری از ویژگی های بخصوصی ایجاد، و مسولیت تدوین برنامه، در یک فرایند علمی و اصولی، به برنامه ریزان فضایی، واگذار گردد.