ملخص الجهاز:
"عید است و ز نو موسم پیمانه و جام است وین طرفه که ماه رخ دلدار تمام است نازم سر آن مست که از غایت روزی در مدرسه و مسجد و میخانه امام است عنقا صفتش گرچه نشان نیست به گیتی از دوست به هر مذهب و هر طایفه نام است هر پیر که در میکده شد سرور احرار در بارگه پیر مغان، پیر غلام است آن روز که بر بت شکنی دست برآری آن بت که نشد در قدمت خرد کدام است آن ختم نبوت نگر این ختم ولایت حقا که معارف کرم یار تمام است بهاران است و غوغا میکند حسنش به گلشنها ز ساغرها گشا ساقی به بزم خلد روزنها نه تنها من ز شوقت در چمن فریاد میدارم کز این می عقده بگشودی هزاران ره ز الکنها تبسم کی گشاید غنچهی لبها به دور گل نروید کز ز خشم و خون گل آتش به بهمنها در این میخانه غم مردهست و بگرفتیم سوگ او صراحی گریهها سرکرده و تنبور شیونها به جانان هم رسد گر جان، من بیچاره وامانم که نحو محو را بابی است کانجا «او» شود «من"ها فلک این شوخ رفتاری بنه از سر که عیاران بسی آوردهاند اندر کمند خویش توسنها بت ما گر دمی از رخ نقاب راز بگشاید براهیمانه در بتها زنند آتش برهمنها معارف در شب وصلت دل از کف دادنت خوشتر که نامحرم بود ساغر چو با ساقی شوی تنها"