خلاصة:
در عرفان ابنعربی و فلسفۀ صدرایی، علم، از حیث بدیهی بودن مفهومش و در نهایت خفا بودن حقیقتش، حکم وجود را دارد. هیچ چیزآشکارتر و روشنتر از مفهوم علم نیست تا به واسطۀ آن بتوان علم را تعریف کرد؛ همچنانکه حقیقت علم مانند حقیقت وجود، کاملا مخفی است. بر اساس وحدت وجود، حقیقت علم، «وجود حق» است. در واقع، علم به عنوان صفت حقتعالی عین ذات اوست و از آنجا که وجود او، فرد است و هیچ شریکی ندارد، علم نیز فرد است و مصداقی جز وجود خداوند نخواهد داشت. از اینرو کمال آدمی معرفت به خویشتن خویش است که جلوۀ کامل الهی است؛ زیرا قلب آدمی که حقیقت اوست، گنجایش خداوند را دارد. فانی شدن در خدا و بقای بالله را میتوان تعبیری دیگر از «علم حقیقی» دانست؛ زیرا معنای«فنای فی الله» این است که آدمی یقین حاصل کند که حقیقت او، حقتعالی است. بنابراین علم حقیقی و کمال غایی، مساوق یکدیگر و دو مفهوم برای یک مصداق هستند. از اینرو هدف ابنعربی از سیر و سلوک عارفانه و غایت ملاصدرا از سیر و سلوک عقلانی، دستیافتن به علم حقیقی و به تعبیر ابنعربی «درک وحدت وجود» است
ملخص الجهاز:
اما ابن عربي که در آثار متعدد خود بر «وحدت وجود» تأکيد کرده است ، فهمي متفاوت از عارفان پيشين در مورد حقيقت علم دارد؛ فهمي که در ملاصدرا و تبيين وي از علم و نيز ديدگاه وي در مورد کمال حقيقي آدمي، تأثيري عميق داشته است .
احاطۀ به معلومات ابن عربي با اشاره به اينکه علم مقابل جهل است و جهل به معناي «نفي علم به چيزي از محل آن ـ يعني ذات مجردـ است »، بيان ميکند که ماسوي الله جاهـل است ؛ يعني جهـل لازمـۀ ذات کائنات است ؛ زيرا غير خداوند، احاطۀ به معلومـات ندارد و به اين دليـل است که در قرآن کريم به رسول خدا که انسان کامـل است امر شده که طالب زيادت در علم باشد (ابن عربي، بيتا، ٣: ٢٧٧).
ملاصدرا هيچگاه تلازمي نميبيند بين حقيقتي که با کشف و برهان اثبات ميشود و آنچه که ميان عامۀ مردم و حتي فيلسوفان شهرت دارد؛ از اين رو تصريح ميکند که «أن الصورة الجرميۀ عندنا إحدي مراتب العلم و الإدراک» (ملاصدرا، ١٩٩٠، ٦: ٣٤٠) و اگر عامۀ مردم مثلا وجود سنگ را عالم نمينامند يا به دليل عادت است ، يا اصطلاح خاص ، يا خفاي معني نزد آنها و يا عدم ظهور آثاري که براي علم ميپندارند (همان ).