خلاصة:
از مباحث مهـم عرفـانی ، اسـرار و رازهـایی اسـت کـه در شـطحیات و سـخنان متناقض نمای عرفای بزرگ مطرح گردیـده اسـت . بـرای دریافـت بـن مایـه هـای پارادوکس های هنری در زبان و بیان اهل تـصوف، بـه خـصوص پـارادوکس هـای عرفانی (شطحیات)، باید به دنبال مبانی نظریای بود که بتواند اساس شـطحیات عرفانی را تبیین و تفسیر نماید. نگارنــدگان معتقدنــد تقابــل ســاحات وجــودی آدمــی در نگــاه مولانــا، اســاس پارادوکس های عرفانی را تشکیل می دهد؛ به همین خاطر ضـمن طـرح نظرهـای گوناگون دربارة توجیه شطحیات عرفانی ، مبـانی نظـری اندیـشه مولانـا در ایـن مسئله ، بر اساس نظریة تعدد مصادیق بررسی شده است .
ملخص الجهاز:
com مقدمه به نظر می رسد وجود برزخی آدمی که تلفیقـی از جهـان ملـک و ملکـوت یـا عـالم روحـانی و جسمانی است و به صورت بدن و روح در آدمی تجلی یافته است و تقابل این ابعاد، اساس نظـری اندیشة مولانا را در خـصوص شـطحیات عرفـانی بـه وجـود آورده باشـد؛ زیـرا تقریبـا در تمـامی شطحیات مندرج در مثنوی و غزلیات شمس می توان آنها را براساس همین دو جنبـة وجـودی تأویل و تفسیر کرد.
ت. استیس در کتاب عرفان و فلـسفة خـود در فـصل سـوم بـه طـرز تلقـی سانکارا فیلسوف هندی اشاره دارد که در برخورد با تناقض هـای موجـود در شـطحیات عرفـانی ، درصدد برمی آید که این چنین تناقض هایی را با توسل به نظریة تعـدد مـصادیق بـا ایـن توجیـه فیصله دهد که «محمولی که وضع و رفعش تابع موضوع است هنگام رفع به یک معنـا و هنگـام وضع به معنای دیگری مراد شده است ؛ یعنی یک چیز واحد ممکـن اسـت بـه یـک معنـا الـف و به معنای دیگری ناالف باشد» (استیس ، ١٣٨٤: ١٦٧).
نکتة اصلی و بدیع در اینجا این است که می توان سخنان متناقض نمای عارفان را کـه مربـوط به وجود آدمی است از قبیل شطحیة فنا و بقا یا خلأ و ملأ و هم شطحیات مربـوط بـه هـستی و رابطة آن با خداوند، یعنی شطحیة وحدت وجود را با توسل به همین نکته در وجـوه و مـصادیق مختلف تلقی و حل کرد.