ملخص الجهاز:
هرچند عقل گرایان روشهای تبیین مکانیکی را به بیشتر یا همة رفتارهای انسانی تعمیم دادند، امابه تصوری از عقل بمثابه قوة ادراک حقیقت معتقد بودند وشناخت را به مقولات فیزیکی یا فیزیولوژیکی صرف فرونکاستند دکارت، مالبرانش، اسپینوزا و لایبنیتس با هم گروه فیلسوفان عقلگرا را شکل می دهند زیرا بر این اعتقادند که انسانها از قوة عقلی برخوردارند که بنحوی مستقل از حواس، شناخت تولید می کند.
آنها علاقة خاصی به مابعدالطبیعه و فیزیک ارگانیسم انسانی داشتند و این علاقه آنها را به مباحث روانشناسانه سوق داد از قبیل ویژگیها و اصول رفتارهای حیوانی، فرایند ادراک حسی، انفعالات، هیجانات، شهوات، اعمال شناختی ذهن(از جمله توجه و فهم) و نسبت میان پدیده های ذهنی و فرایندهای جسمی در مغز و اندامهای حسی.
این تصورات اساسی جدید که او خطوط کلی آنها را در «گفتار در روش» نشان داد و در «تأملات در فلسفة اولی» آشکارشان کرد و در «اصول فلسفه» و «انفعالات نفس» برای بسط فیزیک جدیدش از آنها استفاده کرد، پیامدهایی نه تنها برای فیزیک بعنوان علم طبیعت بطورکلی بلکه همچنین برای زیرحوزه های فیزیولوژی و روانشناسی و نیز مابعدالطبیعة ذهن و نظریة شناخت داشت.
در طول قرن هفدهم محققان دربارة این بحث می کردند که آیا حیوانات تنها دارای قوای شناختی نازلتر، آنگونه که در سنت ارسطویی توصیف می شود، مثل توانایی درک آسیبها و خیرها، هستند یا در واقع صورت محدودی از عقل به آنها عطا شده است.