خلاصة:
مقدمه: هدف اصلی مطالعه حاضر بررسی رابطه بین مهارت های تفکر انتقادی و سلامت عمومی دانشجویان کارشناسی دانشگاه بوعلی سینا همدان (90-89 ) می باشد . روش شناسی : برای اجرای این تحقیق توصیفی از روش مطالعه عرضی یا سطح مقطعی استفاده شد. جامعه آماری پژوهش را کلیه دانشجویان دانشگاه بوعلی سینا تشکیل می داد که تعداد آن برابر 8750 بود. نمونه ای برابر حجم 383 نفر به روش نمونه گیری طبقه ای تصادفی بر اساس جدول مورگان انتخاب گردید. ابزار گردآوری داده های پژوهش متشکل از دو پرسشنامه استاندارد تفکر انتقادی کالیفرنیا و پرسشنامه استاندارد سلامت روانی گلدبرگ و هیلیئرGHQ)) بود. روایی پرسشنامه ها به شیوه روایی محتوایی و پایایی آن بر اساس آلفای کرونباخ به ترتیب 88% و 89% تعیین گردید. تحلیل داده های تحقیق با استفاده از نرم افزار spss در دو سطح آمار توصیفی (فراوانی ، درصد و گرایش های مرکزی و پراکندگی) و آمار استنباطی (ضریب همبستگی پیرسون و تست t گروه های مستقل و رگرسیون چند گانه ) صورت گرفت. یافته ها : میانگین تفکر انتقادی دانشجویان 7/6 از 34 و در سطح خیلی ضعیفی قرار داشت. میانگین سلامت عمومی دانشجویان مورد بررسی 52/31 بود. به عبارت دیگر 73 نفر (4/18) درصد دانشجویان فاقد اختلالات روانی و 310 نفر (6/91) درصد مشکوک به اختلالات روانی بودند. نتیجه گیری :بین مهارت های تفکر انتقادی و سلامت عمومی دانشجویان رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد. ضریب مدل رگرسیون نشان می دهد بین مهارت تحلیل انتقادی و مهارت استدلال قیاسی و اختلالات روانی رابطه منفی وجود دارد.
ملخص الجهاز:
نتيجه گيري :بين مهارتهاي تفکر انتقادي و سلامت عمومي دانشجويان رابطه مثبت و معني داري وجود دارد.
برنامه هاي آموزشي بايد مؤلفه هاي تفکر انتقادي از جمله توانايي ارزشيابي، تحليل ، استنباط ، استدلال قياسي و استقرايي را به دانشجويان آموزش دهد، زيرا در غير اين صورت سلامت عمومي آنان به خطر افتاده و ممکن است دچار اختلالات رواني شوند.
بنابراين با توجه به اينکه نقطه برش در اين پرسشنامه ٢١ و ميانگين به دست آمده بزرگتر از ٢١ ميباشد، نمونه آماري مورد مطالعه از نظر سلامت عمومي مشکوک به اختلالات رواني است .
به عبارت ديگر، هر چه ميزان مهارت استدلال قياسي و مهارت تحليل انتقادي دانشجويان بالاتر باشد، از سلامت عمومي بالاتري برخوردار بوده و اختلالات رواني آنها کمتر است .
بحث و نتيجه گيري : يافته هاي اين پژوهش نشان ميدهد که ميانگين ميزان مهارتهاي تفکر انتقادي دانشجويان ٦/٧ از ٣٤ است که در سطح خيلي ضعيفي قرار دارد.
با توجه به اينکه نقطه برش در اين پرسشنامه ٢١ ميباشد و ميانگين به دست آمده بزرگتر از ٢١ ميباشد، نمونه آماري مورد مطالعه از نظر سلامت عمومي مشکوک به اختلالات رواني است .
بين مهارتهاي تفکر انتقادي و سلامت عمومي دانشجويان رابطه مثبت و معني داري وجود دارد.
همچنين بين مهارت تحليل انتقادي و سلامت عمومي دانشجويان رابطه مثبت و معني داري وجود دارد.
نتايج پژوهش حاضر حاکي از آن است که بين مهارت استنباط و سلامت عمومي دانشجويان رابطه معني داري وجود ندارد.
Teaching critical thinking: A direct approach Sociol Education, 49 (4), 297-303.