خلاصة:
عرفا و حکما در تعریف محبت، دیدگاههای متفاوتی ارائه کردهاند. اغلب متکلمان و فیلسوفان بر این باورند که محبت قابل تعریف نیست. نگارنده در این مقاله کوشیده است براساس حکمت متعالیه و دیدگاه ملاصدرا به تبیین محبت و نقش آن در زندگی انسان بپردازد. از دیدگاه ملاصدرا اساس اخلاق در حیات آدمی، محبت است و محبت حقیقی، محبت به خداوند است که جلوهای از محبت خداوند به آدمی است. اگر کسی بهگونه حقیقی به خداوند عشق ورزد، به مرتبهای میرسد که تمامی آدمیان، که جلوه های مختلف خداوند هستند، محبوب او واقع میشوند و آنگاه این شخص، در اخلاق فردی، تدبیر منزل و زندگی اجتماعی با خود و دیگران به مثابه «محبوب» برخورد خواهد کرد.
ملاصدرا با تقسیم محبت آدمی به محبت نفسانی و محبت الهی بیان میکند که هر محبتی نوعی عبودیت است، از این رو اگر آدمی محبت نفسانی به چیزی غیر از خدا داشته باشد، شرک محسوب میشود؛ اما محبت الهی که میتوان آن را «محبت معرفت و حکمت» نیز نامید، گرچه در ظاهر، محبت به امور دنیوی باشد، ولی در حقیقت تنها به خداوند تعلق میگیرد. معرفت به کمال و زیبایی حق، موجب محبت خداوند در دل انسان میشود. عالم در نهایت زیبایی، آیینه حق است و آدمی با نظر در زیباییهای عالم و تفکر در آن محبتش به خدا افزون میشود. درواقع انسان به سبب ویژگیهای خاص خود که او را از دیگر کائنات ممتاز میسازد، میتواند قلبش را از کدورتها پاک سازد و به مقام محبت دست یازد.
ملخص الجهاز:
از اين رو عده اي از عرفا تأکيد مي کنند که آدمي عاشق هر چيزي شـود، بـر خداونـد عاشق شده است ، ص «ما احب احد غير خالقه ، و لکن احتجب عنه تعالي تحت زينـب و سعاد و هند و ليلي و الدرهم و الدينار و الجاه و کل ما في العالم » (فيض کاشاني ، ١٣٧٥، ص ٧٦؛ ابن عربي ، بي تا، ج ٢، ص ٣٢٦) ميل خلق جمــــله عالــم تا ابــد گر شناسند و اگر نه سـوي توست جز تو را چون دوست نتوان داشتن دوسـتي ديـگران بر بوي تـوسـت (عراقي ، ١٣٦٣، ص ٦٨) زيبايي حقيقي همان حقيقت خير است (افلـوطين ، ١٩٩٧، ص ٦٥٩) از ايـن رو برخـي افراط در طلب خير را علت عشق مي دانند (شـهرزوري ، ١٣٨٣، ص ٥١٦) در واقـع خيـر است که ذاتا معشوق واقع مي شود و به تعبير ابن سينا، ص «من أدرک خيـرا فانـه بطباعـه يعشقه » (ابن سينا، ١٤٠٠، ص ٣٩١) «خير» اسـت کـه عاشـق «خيـر» مـي شـود؛ زيـرا عشـق چيزي جز طلب زيبايي نيست و «خير» زيبا و ملائم با وجود هر موجودي اسـت و هرچـه خير افزون گردد، استحقاق معشوق بودن بيشتر مي شود و عاشق بودن نيـز قـوي تـر مـي - گردد (همان ، ص ٣٧٧) بنابراين خير، منبع عشق است ؛ هر يک از صـوري کـه در عـالم طبيعت محقق شده ، به سوي کمالي که خيريـت هويـت او مسـتفاد از آن اسـت ، کشـش دارد و ازSنقGص MAکORمرOبوNط به حدود عدمي آن است ، گريزان اسـت و چـون خداونـد در نهايت خيريت است و هيچ نقصي ندارد، نهايـت عاشـقيت و معشـوقيت اسـت (جـوادي آملي ، ١٣٨٦، ج ٩، ص ٣٥٢) ملاصدرا نيز سبب عشق خداوند به موجودات و عشق موجودات به خداونـد را خيـر بودن وجود مي داند.