خلاصة:
رمز کـاربرد زیـادی در آثـار عرفـانی دارد. ایـن قضـیه در برگزیـدن سبک تمثیلی مثنوی معنوی مشـهود اسـت و در آثـار عرفـایی چـون سنایی و عطار نیشابوری نیز دیـده مـیشـود؛ امـا رمزگرایـی در میـان فلاسفه کمتر به کار رفته است . در این میان ، داستان «حی بـن یقظـان » به عنوان یکی از معدود داستان های رمزی- فلسفی، فلاسـفه ای چـون ابن طفیل ، ابن سینا و شیخ اشـراق و پـیش از ایـن هـا افلاطـون بـه آن توجه کرده اند. مولانا و ابن طفیل ، با به نمایش گذاشتن شخصیت هـای
ملخص الجهاز:
"در نی نامۀ مولانا با شخصیت «نـی »- کـه شـاعر آن را در لفافـۀ حکایت ، حکمت و عرفان بیان داشته است - روبه روییم و مانند قصۀ حی بن یقظان ، با انسانی مواجهیم که از عدم و نیستی بـه وجـود مـی آیـد؛ امـا چنـان معرفتـی دارد کـه حدیث عشق مجنون سرمی دهد؛ قصه هایی که جز فـرد بـی هـوش - یعنـی فـردی کـه بی هیچ پیش فرض و دانشی در این وادی قدم نهاده اسـت - تـوان شـنیدنش را نـدارد.
مولانا و ابن طفیل ، قبل از هرچیز این شخصیت ها را در قالب روایت شکل می دهنـد؛ از این رو، قالب داستانی در داستان حی بن یقظان ، وسیله ای برای ذکـر آرای فلسـفی پراکنده در متن و مهارت مؤلف در آمیختن اندیشه های فلسفی دقیق بـا داسـتان هـای مردمی و تلاش برای توجیـه منطقـی و هنرمندانـۀ آن اندیشـه هاسـت (غنیمـی هـلال ، ١٩٦٩: ٥٣١).
انگاره ای که نی را نماد خود مولانا از جنبۀ مادی می دانـد کـه از سـرزمین خـود هجـرت کـرده و اینک نالیدن از جدایی ، بیشتر شکل زمینی دارد تـا عرفـانی ؛ هرچنـد نظـر بیضـایی تـا حدودی نیز مؤید همین معناست ، انگارة دوم بنـابر نظـر مشـهور، نـی را بـه کلـی رمـز عرفانی تلقی مـی کنـد کـه از وصـال حـق تعـالی دور مانـده اسـت .
از ایـن رو، واقع گرایی نزد ابن طفیل سبب شده است او شخصیت داستانی اش را واقع گرایانـه تـر روایـت کنـد و بـه داسـتان خـود مکـان ، زمـان و شخصـیت هـای دیگـری بیافزایـد و درنهایت ، هردو داستان با مفهوم بازگشت بـه اصـل - کـه در نـی ، نیسـتان و در حـی ، وقواق است - پایان می یابند."