خلاصة:
در این مقاله، انقلابهای رنگی یا همان انقلابهای ساختگی سهگانه (گرجستان، اوکراین و قرقیزستان)، از حیث فساد گسترده، بنبست سیاسی، بحران مشروعیت و نفوذ غرب مورد مطالعه قرار گرفتهاند. بهرغم حضور و مشارکت مردم در تحولات سیاسی- اجتماعی کشورهای خود برای رسیدن به یک انقلاب مردمی، دنیای غرب؛ به ویژه آمریکا، از تهدیدهای موجود در مقابل اردوگاه غرب، با مدیریت جنگ نرم، حرکتهای مردمی را که برای جهان غرب، تهدید تلقی میشدند، با ترفندهای از قبل تعیینشده، تبدیل به فرصت برای خود کرده و با نفوذ در حرکتهای مردمی، آن را به نفع خود، مصادره به مطلوب کرده است و در تحولات سیاسی- اجتماعی جهان معاصر تلاش میکند به اقمار خود به طور فزایندهای بیفزاید.
ملخص الجهاز:
"بنبست سیاسی با ورود به سده 21 «دموکراسی» به مثابه سیستمی که در آن، مردم، رهبران خود را از طریق انتخابات منظم، آزاد و منصفانه انتخاب میکنند، در سطح عموم پذیرفته شده است؛ بهگونهای که نمیتوان رژیمی پیدا کرد که خود را ناقض دموکراسی معرفی کند و اعلام نماید که نماینده مردم نمی باشد، بلکه همواره رژیمهای سیاسی، خود را بزرگترین حافظان دموکراسی مینامند و اگر انتقادی به شیوه عملکرد آنها صورت گیرد، با علم کردن بهانههایی از قبیل «دموکراسی بومی»، «امنیت ملی»، «استقلال کشور» و ...
هر نظام سیاسی که پویایی و ادامه حیات خود را در گردش نخبگان ببیند و از آن به عنوان فرصت یاد کند، طبیعتا زمینه را برای انتخابات سالم و رقابتی فراهم میکند و ابزارهایی نظیر «رد صلاحیت»، «تقلب»، «تزویر»، «تهدید» در آن نظام کارایی ندارد؛ حال آنکه میبینیم در کشورهایی که انقلاب رنگی در آنها رخ داده است، عمدتا قدرت سیاسی حول اشخاص، خانوادهها، قبایل و طوایف شکل گرفته است.
در این وضعیت، رهبران انقلابهای رنگی که به عنوان سردسته مخالفان حکومت و نظام سیاسی قلمداد میشدند، با نشانه گرفتن نارضایتیهای اجتماعی و تأکید بر مسائلی همچون ساختار ناسالم حکومت، فقر، فساد گسترده و شکاف شدید اجتماعی، روند جداسازی بدنه اجتماع را از نظام سیاسی شدتمیبخشیدند، و با طرح ایدهها و ارزشهای نوینی در جامعه، که عموما مبتنی بر پایههای لیبرال دموکراسی غربی بود، ضمن مواجهه کردن نظام سیاسی با بحران مشروعیت، جامعه را از هویت سابق خالی کرده و به سمت هویت جدید دیگری رهنمون میساختند."