خلاصة:
رئالیسم از مفاهیم مناقشهبرانگیزی است که همواره از دغدغههای صاحبنظران حوزة فلسفة علم و همینطور جامعهشناسان معرفت علمی است. هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی مفهوم رئالیسم انتقادی باسکار و واقعگرایی لاتور از دو رویکرد متفاوت است. باسکار معتقد است که بیشتر «آنچه که هست» وجود دارد تا «آنچه که شناخته میشود»، بیشتر نیرو وجود دارد تا کاربرد و استعمال نیرو. در مقابل، لاتور با روی آوردن به برساختگرایی، به ساخت واقعیت در فرایند فعالیت علمی تأکید میورزد. در این مقاله، ادعای اصلی لاتور و باسکار بهتفصیل بیان خواهد شد و ضمن بررسی تطبیقی افکار آن دو، وجوه اتفاق نظر و اختلاف آنها تشریح خواهد شد.
ملخص الجهاز:
"در مقابل ایـن دو رویکـرد، برنو لاتور (Bruno Latour) پیشکسوت دیدگاه کنش گر ـ شبکه (actor-network) بیان می کند که جهان در واقع فرآوردة تصمیم هایی است که دانشمندان در حل و فصل مناقشه های علمی اتخاذ می کنند (اسمیت ، ١٣٩٢: ٢/ ٢٨٤).
رئالیسم انتقادی کاملا سازگار با این استدلال است کـه علـم بـه مثابـة تعامـل پیچیـده ای از دانشمندان ، فعالیت های اجتماعی ، سازمان ها، و ابزار مادی ، قابلیـت تولیـد واقعیـت هـایی از انواع خاص را دارد و تفاوت آن با رئالیسم علمی لاتور و برخی اشکال دیگر رئالیسـم ایـن است که نمود سطحی چیزها را بالقوه گمراه کنندة سرشت حقیقی شان به شمار مـی آورد.
رویکـرد لاتـور بـر آن اسـت کـه کنش گران از ماهیت مستقل برخوردار نیسـتند و بـه وسـیلة روابـط یـا شـبکه هـا در نتیجـة عمل کردهای ثابت و نس تا مداوم که وجود دارند شکل می پذیرنـد (٨٧٦ :٢٠٠٩ ,tzelMu) و شبکه ها فعالیت های فرایندی و برساخته شده ای هستند که عوامل آن ها را برساخته اند؛ همان عواملی که شبکه ها آن ها را برساخته اند (طباطبایی ، ١٣٨٦: ١٣١).
تحلیل گرایان کنش گران و نحوة تشکیل انواع آن را، به جای تعریف یک نوع پیشین ، بررسی می کنند؛ بنابراین لاتور به تبیین علی علاقه مند نیست و در مقابل ، توصیف به مثابة تبیین را پیش نهاد می کند (ibid)؛ بنابراین نه عامل ذات است نه شبکه ، از این رو هیچ یک بدون دیگری نمی توانند وجود داشته باشند، اما این دو با یک دیگر برسازندة علم و فناوری هستند."