خلاصة:
در این مقاله کوشش شده است تا مبتنی بر رویکردی تحلیلی – مقایسه ای اختلاف صورت نگاشته های دو واژه «رخش» و «دخش» در فعل مرکب «رخش / دخش کردن به معنای «تیره و سیاه کردن» در چهار بیت شاهنامه فردوسی واکاوی، مقایسه و شرح شود. بنابراین، در مسیر شرح و پردازش مباحث نوشتار، به بررسی جایگاه صرفی و معنایی این واژگان، در چارچوب رویکرد مقایسه ای به نسخه های مورد بررسی شاهنامه پرداخته ایم. نتایج پژوهش از جمله گویای آن است که «رخش» و «رخش کردن» در فرهنگ ها و متون فارسی به معنای «سیاه و تیره کردن» دیده نمی شود و اشتقاق واژه نیز دقیقا متضاد این معناست، اما ریشه شناسی های پیشنهاد شده برای «دخش» معنای «سیاهی» را برای آن تایید می کند.
In the past few decades one of the difficulties and questions in the field of philology of Shahnameh is the ambiguity concerning the record of either “Rakhsh” or “Dakhsh” used in the phrasal verb “to rakkhsh/Dakhsh with the meaning of “ to darken “ in four couplets of Shahnameh. The majority of shahnameh manuscripts in this regard is “Rakhsh” and the choice of most editions and authentic emendations except for the text edited by Dr Khaleghi Motlagh and his colleagues is “Dakhsh”. The word “dakhsh” which means “dark” apparently was first recorded in Jahangiri Dictionary compiled (1017 H.G) with reference from Shahnameh and then was repeated in other Dictionaries. The author of this article based on certain documents assumes that the latter form if genuine is more accurate and is more superior to Rakhsh. Moreover it is likely that in Shahnameh manuscripts it would have been altered to a more familiar and simple form of Rakhsh. Rakhsh and “to Rakhsh” with the meaning of “to darken” is not seen in Farsi Dictionaries and texts and the etymology of this word is also completely opposite of this meaning، however the suggested etymologies for Dakhsh confirms the meaning of “blackness” for it.
ملخص الجهاز:
امّاگواهيهاودلايل ِبرتريِضبط ِ«دخش »به معناي«تاريک وسـياه »بـر«رخـش » چنين بنظرميرسند: الف -تاجاييکه نگارنده بررسيکرده درهيچ يک ازفرهنگ هايمهم ّفارسـياز لغت فرس اسديتافرهنگ سـخن «رخـش »و«رخـش کـردن »بـه معنـاي«تيـره »و «تاريک کردن »-که درابيات شاهنامه موردنظراست -نيامده وبرعکـس شـواهديدر متون فارسييافته ميشودکه درآنها«رخـش »و«رخـش کـردن »درمعنـيِ«روشـن ، تاب ناک»و«پالودن وروشن کردن »بکاررفته است ،يعنيدقيقـاًدرمعنـاييمتضـادبـا آنچه درچهاربيت شاهنامه ميبينيم :١١ زپيــــروزه پانصــــددوسيصــــدبلخــــش کــه بــودازفــروغش شــب تيــره رخــش (ايرانشاه بن ابن ابيالخير١٣٧٧،ص ٢٩٩،ب ٢٨١٧) بــه تــن بــريکــيجامــه ايبــس َفــرَخش ولــــيکن زرخســــاراوخانــــه رخــــش (همـــان ،ص ٣٤٦،ب ٣٧٠٤) ززرّش فـــروغ آســـمان کـــرده رخـــش زمــين چــون بدخشــان زرنــگ بــدخش (ايرانشاه بن ابيالخير،١٣٧٠،ص ٧٢،ب ٩٤٢) درلغت شهنامۀعبدالقادربغداديذيل مادّۀ«رخش »بيتيآمده کـه ازفردوسـي نيست وموّلف آن راشاهديبراي«رخش »درمعنيِ«زبون ومتغيّر»ذکـرکـرده اسـت (رک:بغدادي١٣٨٢،ص ١٧٩؛همو١٣٩١،ص ١٦٤)وليازفحوايبيت دانسته مـيشـود که دراين جاهم «رخش کردن »به معناي«پالودن وروشن کردن »است : بـــه ايرانيـــان بـــزگلـــه بخـــش کـــرد بــه شســتن تــن خــويش رارخــش کــرد برايدفع ِدخل ِمقدّربايداين نکته رانيـزتوضـيح دادکـه درچنـدلهجـۀزبـان کرديوگويش هايلکي،تاتيولريواژۀ«رش »(̌ras)به معنـاي«سـياه »اسـت (رک: آذرلي١٣٨٧،ص ١٩٧؛کيا١٣٩٠،ص ٥٠٢)که آن رابازماندۀصـورت ِمفـروض ِ-raxša* دانسته اند(رک:حسن دوست ١٣٨٩،ج ٢،ص ٧٥١).
به استنادِاين دلايل وقراين نگارنده حدس ميزندکه ضبط ِدرسـت واصـليِواژه بـه احتمال بسيار-وهمان گونه که دربرخيچاپ هاوفرهنگ هـايشـاهنامه آمـده -«دخـش » بوده است که کاتبان ياخوانندگان شاهنامه به «رخش »تبديل وساده کرده انـد.
گـواه ِايـن تحريـف ِ کتابتيواژۀ«دخش »به معناي«آغازکار»است که درصحاح الفرس وبرهان قـاطع وسـرمۀ سليمانيبه صورت «رخش »ضبط شده است (رک:نخجواني١٣٥٥،ص ١٥٢؛تبريزي١٣٦١، ج ٢،ص ٩٤٢؛اوحديبلياني١٣٦٤،ص ١٢٠)پـس ايـن احتمـال هـم کـه درنسـخه /نسـخ شاهنامه همان واژه (دخش )بامعناييديگربه «رخـش ِ»معـروف وپرکـاربردتغييـريافتـه و ساده شده باشدکاملاًمنتفينيست .