ملخص الجهاز:
"در شیوههای دیگر درمانهای فردی و گروهی،درمانهای سیستمیک،خانواده درمانی درمانهای جنسی و کوپل،تا درمانهای اجتماعی مانند TC (اجتماع درمان بخش)درمان اختلالات روانپریشی،اعتیاد،انواع مشاورهها،آنالیز Transacti که برخی از آنها ممکن است به عنوان درمان رقیب با روانکاوی مطرح شده و با آن در چالش بودهاند،اما مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر الگوهای تحلیلی و فروید بودهاند.
فروید به این نکته زبانی اشاره میکند که نمایشنامه را همچنین«بازی»و شخصیتهای نمایشنامه را «بازیگر»مینامیم،به اعتقاد او،این تعابیر نشاندهنده رابطه بین بازی کودکان و آفرینش ادبی است.
فروید در تبیین داستانهایی مانند واپسین آثار امیل زولا (رماننویس فرانسویی قرن نوزدهم)که قهرمان در آنها چندان نقش فعالی ایفا نمیکند،بلکه اساسا ناظر اعمال و محنتهای شخصیتهای دیگر است،میگوید که داستانهای این افراد به خیالپروریهای بیماران ناهنجار شباهت دارد.
»وی سپس به کتاب گئورگ براندس(منتقد ادبی و تاریخنگار دانمارگی،1927-1844)درباره شکسپیر اشاره میکند که در آن آمده است:«شکسپیر نمایشنامه هملت را بلافاصله پس از مرگ پدرش به رشته تحریر درآورد،یعنی زمانی که هنوز به مناسبت این مرگ عزادار بود و میتوان کموبیش فرض کرد که احساسات کودکانه خودش درباره پدرش مجددا احیا شده بود.
هراس از اختگی باعث میشود پسربچه میل به تصاحب مادر را در خود سرکوب کند(ناخودآگاه بودن این میل،شالوده حس گنهکاری است)و در عوض بکوشد تا جای مادر را برای پدر بگیرد.
حاصل این نوع نقدهای شبه روانکاوانه،بیشتر تشخیص بیماریهای موهوم روانی در نویسندگانی بوده است که منتقدان هرگز به هیچگونه مدارک و شواهد شبه مجابکنندهای(از آن نوع که فروید در بررسی آثار داستایوسکی مورد استناد قرار میدهد)درباره زندگی و احوال روحی آن دسترسی نداشتهاند."