خلاصة:
علم و شناسایی از مهمترین مسائل مابعدالطّبیعه است. از این رو، بسیاری از فلاسفه بدان پرداختهاند. یکی از فلاسفة بزرگ معاصر، علاّمه طباطبائی(ره) است که مسألة علم و حوزهشناسایی و مسائل مرتبط با آن را در ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار داد. علاّمه طباطبائی مانند سایر فلاسفة حکمت صدرایی، علم را از سنخ وجود میداند. بدین دلیل، آن را در زمرة مسائل وجود مطرح کرده است. در این مقاله، علم در بُعد وجودشناختی آن و تقسیمهای گوناگونی که بر آن شده است و نیز بازگشت علم حصولی به علم حضوری در تفکّر علاّمه طباطبائی(ره) تبیین شده است.
ملخص الجهاز:
2ـ علم حضوری علم به وجود است، اما علم حصولی علم به ماهیت و مفهوم است؛ یعنی در علم حضوری، حضور شئ و وجودش نزد عالم مطرح است و در علم حصولی، حضور چیزی که حاکی از معلوم و شیء لحاظ میگردد، نه خود معلوم و شیء.
هنگامیکه کارهایی را که در دایرة وجود خودمان اتفاق افتاده است و با اراده و ادراک انجام میگیرد، مانند «دیدنم» و «شنیدنم»، بالأخره همة کارهایی را که با قوای دراکه و وسائل فهم انجام میگیرد، مشاهده کنیم، خواهیم دید که آنها یک رشته پدیدههایی هستند که به حسب واقعیت و وجود با واقعیت و وجود ما مربوط هستند و نسبت دارند، به نحوی که فرض انقطاع نسبت و فرض نابودی آنها یکی است؛ مثلا اگر از مطابق خارجی کلمة «شنیدم» مطابق خارجی جزء «میم» را برداریم یا جدا کنیم، دیگر مطابقی از برای بقیة کلمه نداریم و این رشتهکارها را بیواسطه میفهمیم؛ یعنی شنیدن من به خودی خود، شنیدن من است، نه اینکه در آغاز پیدایش یک پدیدة مجهول بوده است و پس از آن با عکسبرداری و صورتگیری فهمیده میشود که شنیدن من است.
علاوه بر این، شاهد دیگری میتوان از آثار علامه طباطبائی یافت که او معتقد است ماهیت در خارج تحقق دارد، چنانکه در کتاب نهایةالحکمة ماهیت را اعتباری و غیراصیل دانسته است، اما در ادامه تصریح کرده است که ماهیت به واسطة وجود تحقق مییابد:«و إذ کان کل شیء إنما ینال الواقعیة إذا حمل علیه الوجود و اتصف به فالوجود هو الذی یحاذی واقعیة الأشیاء.