خلاصة:
سازمان ملل متحد در واپسین روزهاي جنگ جهانی دوم، بهعنوان سازمانی برآمده از دل ملت ها، با هدف آرمانی حفظ صلح و امنیت بینالمللی پدید آمد. روشن است تحقق صلح و امنیت بی نالمللی نیازمند بسترسازي مناسب است که در بندهاي 2 الی 4 منشور به آن اشاره شده است، که همانا تحقق
حقوق بنیادین بشر است. از سوي دیگر تحقق حقوق بشر نیز بنوبۀ خود نیازمند بستري از جنس صلح و آرامش است. مقالهي حاضر در نظر دارد بهجایگاه حق بر صلح در منشور ملل متحد و در پی آن به بررسی عملکرد شورا در این خصوص بپردازد، که شورا در این راستا، از چه صلاحیتی برخوردار است و به راستی آستانه این صلاحیت تا کجاست؟
ملخص الجهاز:
"در این قضایا، شورای امنیت از تمام قابلیت های خود برای مقابله بـا تروریسـم اسـتفاده نمـود و شاید بتوان این اقدامات را به چند دسته تقسیم نمود: ١- محکومیت جداگانۀ اعمال تروریستی ٢- تحمیل تعهدات ضد تروریستی الزامآور بر کلیه دولت ها ٣- ظرفیت سازی (45) ٤- تحمیل ضمانت اجراها شورای امنیت یک روز پس از حملات، یعنی ١٢ سپتامبر اقـدام بـه صـدور قطـع نامـه ١٣٦٨(٤٦) نمود که توجه به مفاد آن بسیار ضروری است ؛ شورای امنیت در این قطع نامه به تصدیق مجـدد اصول و اهداف منشور میپردازد و اعلام میدارد که باید با تمامی روشهای ممکن به مبارزه بـا تهدید صلح و امنیت بین المللی به وسیله اعمال تروریسـتی پرداخـت ، حـق ذاتـی دفـاع مشـروع (47) فردی و جمعی که در منشور پیش بینی شده است ، را مورد شناسایی قرار میدهد.
نگرانـی آنجـا بیشتر میشود که واضعان منشور این صلاحیت را در وهله ی اول فقط بـه شـورای امنیـت اعطـا کردند و شورا در اتخاذ اقدامات قهری از هیچ ارگان دیگـری دسـتور نمـیگیـرد، ضـمن آنکـه مجبور به پاسخ گویی به هیچ ارگان دیگری هم نیسـت در ضـمن نسـبی بـودن سیسـتم امنیـت جمعی سازمان ملل را نیز باید به آن اضافه نمود و همه ی این ها میتواننـد نشـانگـر تلألوهـا و پرتوهای گوناگون حق بر صلح باشند که میتوانند در محیط های مختلف و در شرایط گونـاگون و بسته به اراده سیاسی پنج عضو دائم شورای امنیت داشته باشد و این همان چیـزی اسـت کـه باید با تأمل بدان نگریست ."