خلاصة:
کارل اشمیت با رسالة دورانسازش، «الاهیاتِ سیاسی: چهار گفتار در باب مفهوم حاکمیت»، بانیِ تحولی عمده در نظریه دولت و مفهومِ حاکمیت در عصرِ جدید شد. او در این رساله با طرحِ مفهومِ حاکمیت، معتقد است که مشخصة اصلی حاکمیت و حاکم، «تصمیم» و آن چیزی که قوامبخش و برپادارندة حاکم است، «امرِ استثناء» است. از اینرو، الاهیاتِ سیاسیِ اشمیت، دفاعیهای است از اصلِ دولتِ مطلقه و ردیهای است بر نظریة دولتِ لیبرال دموکراسی. از نظرِ اشمیت، لیبرالیسم سرآغازِ به حاشیه رفتنِ مفهومِ حاکمیت به مثابة موجودیتی تماماً و منحصراً سیاسی است. لیبرالیسم با منتقل کردنِ قدرتِ تصمیمگیریِ حاکم در برپایی و اعلامِ وضعِ استثنایی به نهادهایی گفتگومحور (همچون پارلمان)، عملاً دولت را بیخاصیت و از ریخت انداخته بود. مقاله پیشرو با تمرکز بر مفهومِ حاکمیت نزد فیلسوفانی همچون ژان بُدن و کلسن، به تبارشناسی و واکاویِ تفسیری-تاریخیِ این مفهوم در الاهیات سیاسیِ اشمیت پرداخته و سعی کرده است تا از خلال مفهوم حاکمیت، پیوندهایش با مفاهیمی چون تصمیم، استثناء و عرفیشدگی مفاهیم نظریة مدرن دولت را نشان دهد.
ملخص الجهاز:
مقاله پیش رو با تمرکز بر مفهوم حاکمیت نزد فیلسوفانی هم چون ژان بدن و کلسن ، به تبارشناسی و واکاوی تفسیری-تاریخی این مفهوم در الاهیات سیاسی اشمیت پرداخته و سعی کرده است تا از خلال مفهوم حاکمیت ، پیوندهایش با مفاهیمی چون تصمیم ، استثناء و عرفیشدگی مفاهیم نظریۀ مدرن دولت را نشان دهد.
از نظر اشمیت ظهور و بروز نظریۀ حاکمیت بدن در سدة شانزدهم ، نتیجۀ نابودی و دگرگشت قلمروی سیاسی-جغرافیاییای به نام اروپا به مفهوم های تازه ای به نام دولت ها و حاکمیت های ملی و نیز کشاکش و درگیریای که میان حاکمان مستبد و فئودال های متنفذ به وجود آمده بود، بود.
او را متهم میکند که هیچ جایگاهی برای مفهوم حاکمیت در نظریۀ دولت قائل نیست و تنها خواستار این است که دولت را به واسطۀ نظم قانونی تعریف کند.
اشمیت با اشاره به این که کلسن ، نظریه اش در باب زائد بودن مفهوم حاکمیت و برآمدن نظریۀ حقوقی ناب را در کتاب اش «مسألۀ حاکمیت » شرح و بسط داده ، در پاسخ به آن در «نظریۀ حکومت مشروطه » میگوید که این اثر: «دولت را به مثابۀ یک نظام و یک یگانگی از هنجارهای قانونی تصویر میکند آن هم بدون حتی کوچک ترین تلاشی برای توضیح دادن اصل قائم به ذات و منطقی این «یگانگی» و این «نظام »١ (٦٣ :٢٠٠٧ ,Schmitt).
برای او الاهیات در تار و پود سیاست و نظریۀ دولت قرار دارد و هر تلاشی برای انکار و رد این اصل روشن و بدیهی نوعی بدفهمی امر سیاسی و متعاقب آن وارونه سازی مفهوم های حقیقی است .