خلاصة:
با افزایش روند نامتوازن شهرنشینی در کشورهای در حال توسعه ، شهروند مداری، به عنوان یکی از راهبردهای اساسی توسعه ی اجتماعی، اهمیت ویژه ای پیدا کرده است. شهرهای جدید عامل مهمی در کاهش شکاف های اجتماعی و جمعیتی بین کلان شهرها و روستاها بوده و در متعادل سازی و سامان دهی سلسله مراتب شهری موثر هستند.در کشورهایی با مشخصه های متنوع اجتماعی،اقتصادی ،این شهرها می توانند با افزایش دسترسی به خدمات و موقعیت های شغلی غیر کشاورزی ، کمک موثری به یکپارچگی اقتصادی روستایی و شهری وتحول در اقتصاد ملی کنند. این مقاله درصدد است که با استفاده از روش کیفی توصیفی-تحلیلی و با استفاده از تکنیک اسنادی ،مصاحبه و مشاهدات میدانی به این سوال پاسخ دهد که شهرنشینی در شهرهای جدید تا چه اندازه منجر به شکل گیری شهروندی در دوبعد حقوق و تکالیف شده است. به نظر می رسد که در شهرهای جدید،با وجود توسعه ی کمی شهرنشینی،پدیده ی شهروندی بیشتر در بخش حقوق شهروندی، قابل درک برای ساکنان بوده و در بخش تکالیف شهروندی به صورت ناقص شکل گرفته و نهادینه نمی شود.به عبارت دیگر ابعاد اصلی حقوق شهروندی شامل شهروندی اقتصادی،سیاسی،اجتماعی،فرهنگی-قومی و جنسیتی به صورت ناقص محقق شده و حاصل آن شهر نشینی است که قواعد و هنجارهای جامعه خود را به خوبی نشناخته و نمی تواند رفتارهای اجتماعی خود را با آنها منطبق کند.
ملخص الجهاز:
"از عمده دلایل عدم موفقیت این شهرها در جذب جمعیت را می توان نبود برنامه ای جامع برای انتقال صنایع از مادر شهرها به شهرهای جدید و خوابگاهی شدن آنها،نبود سیستم حمل و نقل عمومی کارآمد میان مادر شهر و شهر جدید،عدم قطعیت در پیش بینی تعداد و گروه بندی جمعیت ،وضعیت اقتصاد و درآمد خانوارهای شهرهای جدید،ضعف در مکان یابی ،عدم حمایت دولت و نهادهای ذی ربط ،کندتر بودن روند افزایشی قیمت اراضی در شهرهای جدید نسبت به مادرشهرها ،رکود اقتصادی و افزایش نرخ تورم در مقاطعی از دوره زمانی ١٣٦٨-١٣٩٢ و نگرش صرفا کالبدی در تهیه ی برنامه ها و عدم توجه به خواست و نیاز مردم توسط برنامه ریزان دانست .
به عبارت دیگر در شهرهای جدید،با وجود توسعه ی کمی شهرنشینی ،پدیده ی شهروندی بیشتر در بخش حقوق شهروندی قابل درک برای ساکنان بوده و در بخش تکالیف شهروندی به صورت ناقص شکل گرفته و نهادینه نمی شود و حاصل آن شهر نشینی است که قواعد و هنجارهای جامعه خود را به خوبی نشناخته و نمی تواند رفتارهای اجتماعی خود را با آنها منطبق کند.
از عمده دلایل عدم موفقیت این شهرها در جذب جمعیت می توان نبود برنامه ای جامع برای انتقال صنایع از مادر شهرها به شهرهای جدید و خوابگاهی شدن آنها،نبود سیستم حمل ونقل عمومی کارآمد میان مادرشهر و شهرجدید،عدم قطعیت در پیش بینی تعداد و گروه بندی جمعیت ،وضعیت اقتصاد و درآمد خانوارهای شهرهای جدید،ضعف در مکان یابی ،عدم حمایت دولت و نهادهای ذی ربط ،رکود اقتصادی و افزایش نرخ تورم و نگرش صرفا کالبدی در تهیه ی برنامه ها و عدم توجه به خواست و نیاز مردم توسط برنامه ریزان را نام برد."