خلاصة:
با پژوهشی در قرآن کریم درمییابیم که بیشترین آیاتِ مربوط به گفتوگو در سورۀ اعراف بهکار رفته است. گاه گفتوگو میان پیامبران و قومشان، گاه میان خدای متعال و پیامبران و یا میان خدای متعال و بنیآدم و یا شیطان جاری است. در این مقاله تلاش شده است تا به بررسی زبانشناختی تفاوتها و تشابههای صرفی و نحوی و لغوی آیات گفتوگو در سورۀ اعراف بپردازد؛ اما برای نتیجۀ بهتر، تنها آیات گفتوگوی پیامبران انتخاب شده است. نکتۀ مهم این است که راز تفاوت و تشابه ساختار و اسلوب گفتوگوهای قرآنی چیست. مهمترین تفاوتهای بهکاررفته در گفتوگوهای سورۀ اعراف در تفصیل جزئیات، تنوع افعال، تفاوت در استعمال حروف جر و عطف، تقدیم و تأخیر هستند. گاهی قسمتی از گفتوگو متناسب با سیاق جمله و هدف و غرض از آوردن آن گفتوگو مطرح میشود و قسمتی دیگر و در جایی دیگر به علت تناسبداشتن با غرضِ صاحب کلام از آوردن آن گفتوگو، آورده میشود. با توجه به مهمبودن معنی و مفهوم، اگر عبارتها در معنی و مفهوم یکسان باشند، اختلاف الفاظ خللی به متن وارد نمیکند. در گفتوگوهای قرآنی آیههایی هستند که ساختار زبانشناختی آنها به سبب آرایش واژگانی از یکدیگر متمایز میشوند. این تغییر در آرایش واژگانی به محیط واژگانی هر آیه مربوط میشود. در این مقاله با استفاده از شیوۀ استقرائی و توصیفیتحلیلی، این مهم بررسی شده است.
ملخص الجهاز:
و اینکه در گفتوگوی نوح(ع) فعل (أنصح= خیرخواهی میکنم) به شکل مضارع آمده است؛ ولی در گفتوگوی هود(ع) بهصورت اسم فاعل (ناصح= خیرخواهم) آمده است و به کلمات قبل از آن برمی گردد؛ زیرا قوم نوح(ع) به ایشان نسبت ضلالت دادند و گفتندإنا لنراک فی ضلال مبین(اعراف: 60) و ضلال درحقیقت «عدول و انحراف از راه مستقیم است و نقطه مقابلش هدایت است» (راغب اصفهانی، 1412ق و قرشی، 1374: ذیل ماده ضل) و «ضلال از صفات فعل است» (خطیب اسکافی، 2001م: 605)؛ و شخصی که از حق منحرف شده باشد، میتواند به راه مستقیم برگردد؛ به همین دلیل در پاسخ به اتهام آنان از فعل مضارع استفاده کرده است؛اما در داستان هود(ع) قومش به ایشان نسبت سفاهت دادند و گفتندإنا لنراک فی سفاهة(اعراف: 66) و سفاهت در لغت به معنای «خفت و سبکی در بدن است و سبکی در نفس بر اثر نقصان عقل بهکار رفته است، حماقت، ضد حلم» (راغب اصفهانی، 1412ق و قرشی، 1374: ذیل ماده سفه) و «سفاهت از صفات نفس است و صفت ثابتی است که از آن سبکی بهوجود میآید و از صفات افعال نیست که انسان بتواند در زمانی کوتاه از آن به صفت نیکویی منتقل شود و نفی آن نیز باید با صفات ثابت صورت گیرد و أنا لکم ناصح یعنی أنا ثابت لکم علی النصح ثقة فی النفس لا أنتقل من النصح إلی الغش و لا أتبدل خیانة بالأمانة» (خطیب اسکافی، 2001م: 605-606)؛ و سفاهت همواره ملازم صاحبش است و از او جدا نمیشود؛ به همین دلیل از (ناصح) استفاده کرده است که اسم فاعل است و بر ثبوت دلالت میکند.