دیگر به آنجا نمی روم الأدب والفن

"در ولقع لوری خنگ است و آقای وازینسکی این را از مدت‌ها پیش متوجه شده است ولی فقط سعی می‌کند گاه و بیگاه با نگاهی محبت آمیز یا با لحن مهربانش، منظورش را برساند. خانم آقای تینز نگاهی با هم رد و بدل کردند و به‌ نلی پیشنهاد دادند که گهگاه به دیدن لوری بیاید و در فرصت مناسب تکالیف مدرسه را با او انجام بدهد و نلی‌ کاملا معنی این نگاه‌ها را متوجه شد. آقا و خانم تینز این موضوع اغوا کننده را هم پیش کشدند که:«البته‌ هر دفعه کاکائو هم داریم و بعد هم می‌توانید در اتاق‌ زیبای لوری که نلی هم از آن خیلی خوشش آمده است‌ بازی کنید،این طور نیست؟ خانم تینز کاملا متوجه علاقه‌ی نلی به اتاق لوری‌ شده بود. چشمان خانم‌ تینز متوجه همه جا هست:«چی شده نلی کوچولو؟ هنوز ژله و خامه مانده است."