ملخص الجهاز:
"سپاه کوچک طالوت، از کمی نفرات به وحشت افتادند و به طالوت گفتند: "ما توانایی برابری با این سپاه قدرتمند را نداریم" ولی آنانی که ایمان راسخ به رستاخیز داشتند و دلهایشان از محبت خدا لبریز بود، از زیادی و نیرومندی سپاه دشمن و کمی عده خود نهراسیدند و با کمال شجاعت به طالوت گفتند: "تو آنچه را که صلاح میدانی، فرمان ده، ما نیز همه جا با تو همراه خواهیم بود و به خواست خدا با همین عده کم، با آنان جهاد خواهیم کرد؛ چه بسا جمعیتهای کم که به اراده خدا، بر جمعیتهای زیاد پیروز شدند و خداوند با استقامت کنندگان است".
در این هنگام نوجوانی به نام «داوود» که شاید بر اثر کمی سن، برای جنگ به میدان مبارزه نیامده بود، بلکه قصد او کمک به برادران جنگجوی خود بود، از سوی پدر فرمان گرفت و با فلاخنی که در دست داشت، یکی دو سنگ، ماهرانه بر پیشانی جالوت کوبید و او را به زمین انداخت و کشت."