خلاصة:
در مقالة حاضر، مفهوم و مولفههای اصلی رویکرد یادگیری سازگار با مغز و دلالتهای آن برای طراحی محیطهای یادگیری آموزش پیش از دبستان مورد بررسی قرار گرفته است. روش پژوهش تحلیل- اسنادی است. ابتدا، تعاریف رویکرد یادگیری سازگار با مغز ارائه شده است و به دنبال آن، مبانی روانشناختی و اصول آن بررسی شده و در نهایت، دلالتهای این رویکرد برای طراحی محیطهای یادگیری اوان کودکی استخراج گردیده است. نتایج بیانگر این است که از منظر رویکرد سازگار با مغز، مهمترین دورة رشد مغز، پنج سال اول زندگی است و کیفیت تعاملات کودک با محیط یادگیری، تعیینکنندة رشد مغز او و ارتباطات بینسلولی آن است. بنابراین، جهتگیری سیاستهای آموزشی باید به سمت طراحی محیطهای یادگیری که حداکثر تعامل باکیفیت را طلب میکنند، باشد.
ملخص الجهاز:
"در مقالة حاضر، مفاهیم مربوط به نظریة یادگیری سازگار با مغز و دلالتهای آن برای طراحی محیطهای یادگیری آموزش پیش از دبستان مورد بررسی قرار میگیرد.
اگر کودکی تماس انسانی و زبانی یا محرکهای بسیار کمی را تجربه کند، رشد مغز او که وابسته به این تجارب است، متوقف میشود و یا در پیشرفت و توسعه با شکست مواجه میگردد؛ بنابراین، براساس این نظریه محیط کودک در سال های اولیة زندگی نقشی حیاتی در زندگی حال و آیندة او ایفا میکند.
در یادگیری سازگار با مغز تأکید بر مواد انتهاباز است که به کودکان اجازه میدهد بارها و بارها با مقاصد گوناگون و روشهای مختلف آنها را مورد استفاده قرار دهند.
- تجاربی را ارائه میدهند که بر چارچوب شناختی موجود بنا نهاده میشوند؛ هوش، توانایی ما برای درک الگوهایی است که فهم موجود ما مشابهاند و سازگار این الگوها با اطلاعات تازه دریافت شده، آموزش و تجارب، کودکان را ترغیب میکند تا الگوهای جدید را براساس الگوهای قبلی بسازند.
این بدان معناست که محیطهای یادگیری باید از هر دو سیستم حافظه بهطور همزمان برای ورود و بازیابی اطلاعات استفاده کنند و تلاشهای ویژهای را برای حرکت اطلاعات از حافظة کوتاهمدت به بلندمدت در برنامة کار خود قرار دهند.
اگرچه نتایج پژوهشی حاصل از این رویکرد دارای دلالتهای فراوانی برای نظام آموزشی و بهویژه محیطهای یادگیری است، کیفیت تعامل فرد با محیط است که نقشی اساسی دارد؛ زیرا عامل اصلی ایجاد و تقویت ارتباطات بین سلولهای عصبی، تعاملات سازنده است."