خلاصة:
بحث مربوط به نخبهها را میتوان در ذیل عوامل تغییرات اجتماعی، در حوزه جامعه شناسی تاریخی قرار داد که اهم آن به خصوص در ایران مربوط به نخبه کشی می شود. در یک تقسیم بندی کلی نخبه ها به دو دسته تقسیم میشوند: 1- نخبه های خارج از قدرت. 2- نخبه های در قدرت. نخبههای خارج از قدرت از بافت اصلی جامعه هستند و تلاش میکنند خود را به راس هرم قدرت برسانند. در تاریخ ایران به عنوان یک نخبه خارج «( شهاب الدین یحیی سهروردی (شیخ اشراق » میتوان از از قدرت که تلاش میکرد در قدرت رخنه کند یاد کرد. اما چه شد که او در این راه ناکام ماند؟ هدف از این پژوهش ریشهیابی قتل سهروردی و پاسخ به این سوال
است که قتل سهروردی چگونه با جامعه شناسی نخبهکشی پیوند میخورد؟ یافته های تحقیق حاکی از آن است که فرهنگ توسعه نیافته بستر لازم برای ناکامی نخبه های خارج از قدرت را در تاریخ فراهم کرده است؛ زیرا آنها به واسطه اینکه بسیار جلوتر از زمان خود حرکت میکردند، هیچگاه به معنای واقعی درک نشده و شکاف بین آنها و جامعه منجر به ناکامی این عده شده است. با توجه به ماهیت موضوع روش تحقیق در این مقاله مبتنی برتوصیف و تحلیل وقایع است.
ملخص الجهاز:
"اما چه شد که او در این راه ناکام ماند؟ هدف از این پژوهش ریشهیابی قتل سهروردی و پاسخ به این سؤال است که قتل سهروردی چگونه با جامعه شناسی نخبهکشی پیوند میخورد؟ یافتههای تحقیق حاکی از آن است که فرهنگ توسعه نیافته بستر لازم برای ناکامی نخبههای خارج از قدرت را در تاریخ فراهم کرده است؛ زیرا آنها به واسطه اینکه بسیار جلوتر از زمان خود حرکت میکردند، هیچگاه به معنای واقعی درک نشده و شکاف بین آنها و جامعه منجر به ناکامی این عده شده است.
شاید یکی از دلایلی که او را متهم کردند، اغراق هایی باشد که برخی از صحابه درباره او میکردند اما چه بسا از سهروردی کارهای شگفتی میدیدند و نقل است که او «به قوت روح القدس عجایب بسیار ظاهر میساخت»(شهرزوری، 1365، 461) ابن خلکان در وفیات الاعیان نقل میکند: «ترکمانی در غضب شد، دست چپ شیخ را بگرفت و سوی خود کشیده، گفت: کجا میروی؟ ناگاه دست چپ شیخ از کتف جدا شد و به دست ترکمان بماند.
»(رضاقلی، 1377، 23) در مورد قتل سهروردی نیز عللی که مطرح می شوند عمدتا قریب هستند و به قول مؤلف کتاب جامعه شناسی نخبه کشی اصلی نیستند، به این معنی که ریشه ای به مسائل نگاه نشده است.
نخبه کشی برمی گردد به نقش شخصیت ها در تاریخ که از مباحث مهم فلسفه نظری تاریخ و جامعه شناسی تاریخی کلان است و مهم ترین درسی که از آن می توان گرفت این است که هیچ چیز به اندازه عقیدهای که زمانش فرا رسیده باشد نیرومند نیست."