ملخص الجهاز:
"نمونههایی از این دست-که منحصر به همین ده سطر نمیشود و تعدادشان چندین برابر مثالهای یاد شده است-نشان میدهد که محمدی در اثری که برای کودکان نوشته،بارها با جابهجایی نابهجایی ارکان جمله،تحمیل حشو و زواید به نوشته،حذف اجزای ضروری جملهها، توسل به آرکائیسم در مفردات و نحو کلام و دور کردن اثر از زبان امروز،اثر خود را از سلامت زبانی و نیز امکان برقراری ارتباط بیواسطه با مخاطب، محروم کرده است.
اما وقتی نویسندهای مدعی میشود که خود را مقید به عروض نکرده و در قالب«نثر آهنگین» مینویسد،چه ضرورتی اقتضا میکند که مثلا کلمات زایدی را که در شعر متکی بر عروض سنتی،نقش«آجر پارههای وزن پرکن»را بر عهده دارند،در نوشتهء خود به کار گیرد؟آیا جملهء«من قوی و جوانم»،بدون از ریخت افتادن و تحمیل حشو قبیحی چون«هم»بدان،فاقد آهنگ است و آیا برای آهنگین ساختن آن،تنها باید گفت:«قوی و هم جوان منم»؟!بگذریم از اینکه حتی در قلمرو عروض سنتی،هیچ شاعر دست چندمی نیز نزول زبان را تا این حد نمیپذیرد.
به عبارت دیگر،قافیهپردازی، اولین و آخرین دلیل حضور بسیاری از کلمات است؛کلمات زایدی که زبان منظومه در غیاب آنها سالمتر خواهد بود اگر این منظومه را به شیوهء شعر عامیانه،شکسته بنویسیم و درست بخوانیم و ویژگیهای وزن شعر عامیانهء فارسی را در تقطیع آن در نظر داشته باشیم، هرگز آن«نثر آهنگین»نخواهیم نامید یاد کردیم،با نقل قول برخی از صاحبان نظر،همین خطا را مرتکب شده است.
با توجه به آنچه گفتیم،اگر بنا باشد افسانهء درخت خرما و بزی را با دیگر منظومههایی که برای کودکان سروده شدهاند یا کودکان آنها را به جهان خود راه داده اند،مقایسه کنیم،محمدی را در این عرصه موفق نخواهیم یافت."