خلاصة:
در نظریه معرفت شناسی ابن حزم اندلسی، همچون دیگر نظریه های مبناگروان سنتی در حوزة
شناخت، معارف به باورهای پایه (معارف اولیه) و باورهای غیر پایه (معرفت تالیه) تقسیم شده
است. او مجموعه ای از مواد قیاس در منطق ارسطویی را، با مصادیقی متفاوت با دیدگاه
رایج، به عنوان معرفت فطری و معرفت حسی معرفی میکند. دیگر معارف (باورهای غیر
پایه) نیز در قالب برهان ضروری بر آن مقدمات یقینی ابتنا دارند. در این مقاله نظریة معرفت
شناسی ابن حزم به همراه نقطه نظرات او دربارة ادراک حسی، ادراک عقلی و
ویژگیها، توانایی ها و محدودیت های این ادراک از آثار منطقی، کلامی و اصولی او
استخراج شده است. غرض ابن حزم از ارائة نظریه شناسایی، کاربرد آن در بیان اعتقادات
مذهب ظاهری و دفاع از آن، نقد مخالفان و ایجاد پشتوانه ای محکم برای علوم بشری که از
نظر او تماما میتواند کاربرد دینی داشته باشد بوده است. بر این اساس این نظریه را باید
یکی از مولفه های نظام منسجم فکری وی بهشمار آورد. او مفاد نظریه را سازگار با آیات
قرآن کریم و ابزار شناخت آن را موهبتی الهی و در راستای غایت آفرینش انسان می دانسته
است. در نگاهی اجمالی، تنها نقاط ضعف و قوت این نظریه - به لحاظ انسجام درونی - بیان
شده است.
ابن
ملخص الجهاز:
"برخی از معارفی که به وسیله اول عقل به دست میآیند عبارت اند از: «هر کل از جزء خودش بیشتر است »، «آنکه بعد از تو به دنیا آمده ، از تو کوچک تر است »، «دو نیمه عدد، مساوی جمع آن است »، «هر چیزی که انکارش درست باشد، اثباتش کذب است »، «دو جسم نمیتوانند در یک مکان واحد باشند»، «دو چیز متضاد با هم جمع نمیشوند»، «هرچیزی که پایان دارد محدود است »، «هیچ کس علم به غیب ندارد»، «هیچ چیزی در عالم ماده وجود ندارد مگر اینکه در زمان باشد»، «اشیا؛ ماهیت ها و ویژگیهای خاص خود را دارند و هرگز از محدودة آن خارج نمیشوند»، «هر فعلی را فاعلی است »، «هر خبر یا راست است یا دروغ »، «آدمی قدرت درک تفاوت میان حق و باطل را دارد»، «هر فردی غیر از فرد دیگری است »، «هیچ چیزی نمیتواند در آن واحد، هم ایستاده و هم نشسته باشد» (١٩٧٩، ج ١، ص ١٦؛ ١٩٨٣،a، ص ٢٨٥؛ ١٩٩٦، ج ٥، ص ٢٤١).
در بحث از معرفت حسی، هرچند در معرفی محسوسات و مجربات به عنوان قضایای یقینی، تفاوت محسوسی میان او و دیگر منطقیون مشاهده نمیشود؛ اما ذکر نکاتی که نقش ادراک عقلی در تصحیح مدرکات حسی برای نفس را آشکار میکند و یادآوری اهمیت و جایگاه ادراک حسی در شناخت حقایق از سوی او، نمیتواند خالی از نوآوری و دقت نظر باشد.
این نوع معرفت ، که آدمی آن را از طریق نقل مخبر به دست میآورد؛ مانند علم به برخی موجودات مادی که خود، آنها را مشاهده نکرده و بسیاری از اطلاعات تاریخی و جغرافیایی، که مربوط به زمان ها و مکان هایی دور از دسترس اوست ، از نظر ابن حزم همانند معارفی دربارة امعاء و احشاء بدن انسان است که در آن به قول تشریح کنندگان استناد میشود یا معارفی دیگر از این دست ، که به قول عالمان و دانشمندان در آن حوزه رجوع میشود (نک ."