خلاصة:
چکیده
در موضوع حماسه و حماسهسرایی در ایران و یادگارهای برجای مانده از آن، کارهای ارزشمندی در یک سده گذشته به چاپ رسیده است. با وجود این، درباره آثاری چون گرشاسپنامه، فرامرزنامه، شهریارنامه، آذربرزیننامه و بهمننامه کمتر نقدهایی بر پایه شرایط خاصّ اجتماعی و سیاسی ایران نخستین سدههای اسلامی نوشته شده است. در این چند اثر ارزشمند حماسی، جغرافیای رخدادها به هندوستان مرزمند میشود و همه پهلوانان با رستم، قهرمان ملّی، درهم تنیدهاند. نگارنده با پرسش بر این دو موضوع، باور دارد که مهاجرت تاریخی زرتشتیان به هند سرآغاز تغییرات معنادار در ادب فارسی و بویژه ادب حماسی بوده است. نگارنده، پررنگ شدن نام هند در این دسته از یادگارنوشتههای حماسی و نیز تنیدگی نام پهلوانان را با رستم، با فعالیّتهای زرتشتیان در نخستین سدههای اسلامی در کران سیستان و نیز مهاجرت آنان به هند را همپیوند میداند.
Ever since the last century regarding epic and its composition many valuable works have been published, yet on works such as Garshasbnameh, Faramarznameh, Shahriyarnameh,Azarbarzinnameh, and Bahmannameh one hardly comes across critical commentaries written based on the special social and political circumstances of Iran in the first Islamic centuries. In the above magnificent epics, the geography of events lead to India and all heroes are intertwined with Rostam, the national hero. The reason for these facts according to the study of these works is the historic migration of Zoroastrians to India which to a large extent influenced Persian literature and brought about meaningful changes in epic literature in particular. Zoroastrians’ activities in early post conquest centuries of Islam in Sistan province and their later migration to India are well connected with India being so bold in these epics and the central role of Rostam and his close connection with the champions in epic works is the outcome of this migration.
ملخص الجهاز:
گرشاسپ نامه ، ١٣٩٣: ٩١)؟ آیا روایی کیش ایرانی در هند در پایان داستان فرامرزنامه نمیتواند با مجوز راجای گجراتی در آزادی دینی زرتشتیان در قصۀ سنجانا سنجیده شود (Online :١٩٢٠ ,Hodivala)؟ آیا شهریار که سپه سالار لشکر هند است ، نمیتواند یادآور خدمات مهاجرین به (ارتش ) هند باشد؟ آیا فیروز فرزند یزدگرد (و بسیاری از لشکریان ) پس از فروپاشی ساسانیان و مهاجرت به چین به خدمت لشکر شاه آن کشور درنیامدند (اکبرزاده ، ١٣٩٤: ٣٩)؟ آیا تنها زرتشتیان مؤمن به هند مهاجرت کردند و هیچ هنرمند و نظامی در میان آن ها نبوده است ؟ آیا پیوند خونی آذربرزین که از مادری کشمیری زاده شده است ، یادآور پیوندهای زرتشتیان با جامعه هند نمیتواند باشد؟ آیا استقبال گرم شاهان هندی و یاوری آن ها به بازماندگان رستم ، قهرمان ملی شاهنامه (مانند دخترانش و تربیت آذربرزین در هند) یک تصادف در ادب فارسی است ؟ آیا نام مینوی آذربرزین –به عنوان یکی از آتش های مینوی زرتشتیان - تصادفی بر روی نوۀ رستم ، قهرمان ملی نه دینی، بکار رفته است ؟ نتیجه گیری به باور نگارنده ، مهاجرت زرتشتیان به هندوستان پس از ورود اعراب ، بارها مورد پژوهش قرار گرفته است اما کم تر به تغییرات ناشی از آن بر روی زبان فارسی پرداخته شده است .