خلاصة:
جنگ یکی از جلوه های بارز «توسل به زور» است. فرهنگ اصطلاحات حقوق بین الملل توسل به زور را به دو صورت مضیق و موسع تعریف کرده است. توسل به زور در مفهوم نخست، عبارت است از هرگونه عمل قهرآمیزی که نتوان آن را اقدامی نظامی قلمداد نمود. اما در مفهوم دوم، کلیه تدابیر و عملیات نظامی، از جمله جنگ را شامل میشود. «جنگ یک پدیده آسیب شناسی اجتماعی و عامل تغییر شکل سیاسی است که میتوان آن را از لحاظ تاریخی،سیاسی، اقتصادی، نظامی، جامعه شناسی و غیره مورد مطالعه و برسی قرار داد».این نوع ملاحظات از دیدگاه حقوقدانی که نظرش باید معطوف و محدود به مفهوم حقوقی جنگ باشد، مورد توجه نیست. در حقوق بین الملل، جنگ شیوه اجبار همراه با اعمال قدرت و زور است که میتوان آن را از نظر حقوقی چنین تعریف نمود: جنگ به عنوان «ابزار سیاست ملی»، مجموعه عملیات و اقدامات قهرآمیز مسلحانهای است که در چهارچوب مناسبات کشورها (دو یا چند کشور) روی میدهد و موجب اجرای قواعد خاصی در کل مناسبات آنها با یکدیگر و همچنین با کشورهای ثالث می شود. در این جهت، حداقل یکی از طرفین مخاصمه در صدد تحمیل نقطا نظرهای سیاسی خویش بر دیگری است. به این ترتیب، عملیات قهرآمیز مسلحانه وسیله و هدف تحمیل اراده مهاجم می باشد.
War is one of the hallmarks of "resorting to force". The Dictionary of Terms of
International Law defines the use of force in two ways. The use of force in the
first sense is any form of violent action that can not be considered a military
action. But in the second sense, all military measures and operations, including
war, are included. "War is a phenomenon of social pathology and a factor of
political transformation that can be studied historically, politically,
economically, militarily, sociologically, etc.". These kinds of considerations
from the point of view of the lawyer who must be considered and It is not
limited to the legal concept of war, is not at stake. In international law, the war
is a form of coercion with the use of force and force that can be defined legally
as follows: war as a "tool of national politics" is an arsenal of armed operations
and armed acts in the framework of relations between states (two or Several
countries) and enforce certain rules in their relations with each other as well as
with third countries. In this regard, at least one of the parties to the conflict
seeks to impose its political views on the other. In this way, armed combat
operations are the means and purpose of imposing an invading will. From the
definition provided, one can conclude that the legal concept of the war consists
of four basic elements: the organizational and organizational element
(countries), the material element (the exercise of armed force), the spiritual
element or psychology (the intention of the war) and ultimately purposefulness
War (national interests and interests).
ملخص الجهاز:
بالاخره اینگونه افراد نمی دانستند که عهدنامه های 1907 لاهه براساس شرط متقابل برای تعدادی از کشورهای متخاصم مثل روسیه، ایتالیا و ترکیه به عنوان قرارداد الزام آور نبود؛ زیرا این کشورها آنها را امضا نکرده بودند، جنگ جهانی دوم سیر قهقرائی قابل ملاحظه حقوق جنگ را نشان میدهد.
با این حال نبایستی نتیجه گرفت که حقوق جنگ متروک ماند؛ زیرا در موارد بیشماری از جمله در مورد رفتار با زندانیان نظامی جنگی، ازب سوی اکثریت کشورهای متخاصم رعایت گردید» «البته و با تمام این اوصاف، تضاد موجود میان ممنوعیت جنگ از نظر حقوق بین الملل و به عنوان یک اصل را با اجرای مقررات حقوق جنگ، نمیتوان نادیده گرفت.
بعلاوه بایستی به عدم کارائی حقوق پیشگیری کننده جنگ نیز اعتراف نمود؛ حقوقی که با پریده جنگ که یک نهاد غیرقانونی ولی واقعی است، هم ارز بوده و در کنار یکدیگر قرار دارند« بخش ششم: آثار حقوقی جنگ به محض شروع مخاصمه، حالت جنگ برقرار میشود و کلیه مناسبات عادی میان متخاصمان قطع شده و جای خود را به مناسبات خصمانه میدهد.
از جمله این آثار ممکن است قطع روابط دیپلماتیک و کنسولی میان متخاصمان، مصادره و ضبط اموال دولتی دشمن، اخراج اتباع کشور دشمن از سوی طرف دیگر مخاصمه، و لغو تعلیق قراردادهای بین المللی زمان صلح از جانب کشورهای متخاصم باشد.