خلاصة:
مضمون اصلی علم جغرافیا مطالعه زمین به عنوان جایگاه انسان است ولی موجودیت های درون رشته ای جغرافیا بدلیل تفکیک و انقسام پیاپی آن، «جغرافیاهای بسیار» و به تبع آن «برداشت های واگرا یا حداقل ناهمگرا» را بازتولید می نماید. ماحصل تعدد روزافزون گرایش های متعدد جغرافیا، همزیستی مخاصمه آمیز و متشتتی است که در برخی مواقع، پایگاه علمی این رشته دانشگاهی را در هاله ای از ابهام فرو می برد. دوگانه انگاری های جغرافیایی سبب تجزیه گرایی جغرافیا، رشد تخصص گرایی متمایل به جدایی از پیکره اصلی و به نوعی فروپاشی رشته شده است که از آن تحت عنوان جغرافیای گسسته یاد می شود. از این رو، مقاله حاضر در پی آنست تا ماهیت و موضوع جغرافیا را در ارتباط با مقوله بسیار مهم جغرافیاهای دوگانه طبیعی ــ انسانی، ترکیبی ــ تخصصی، قانونمند ــ ناحیه ای تبیین نماید. تبیینی که ضمن تاکید بر جایگاه ویژه هر یک از آنها در درون نظام علمی گسترده جغرافیا، همه تقسیمات را در هسته متحدبخش جغرافیای یکپارچه به هم متصل می سازد. با رویکرد فوق، طرح مدل جغرافیای یکپارچه در تقابل ساختاری با جغرافیای گسسته قرن بیستم ضروری می نماید. هسته کانونی مدل، مشتمل بر شاخص های اصلی جغرافیایی همچون فضا، مکان، محیط و نقشه است که در واقع به عنوان زیربنایی ترین پایه مشترک تمامی جغرافیدانان با هر گرایش تخصصی محسوب می شود. مدل مزبور، قابلیت بازنمایی شاخه ها و تخصص گرایی ادغام شده در مرکز جغرافیای یکپارچه و ایجاد کنش متقابل در گرایش های درونی آن علم، ضمن تعامل با اهداف و مقاصد بیرونی (سایر رشته ها) و پیوندهای بین رشته ای را دارد.
ملخص الجهاز:
ثانیا جغرافیا علیرغم ترکیبی بودنش به شاخه های علمی ، تخصص ها و موضوعات مختلفی در دو شق انسانی ، طبیعی و همچنین فنون جغرافیا تقسیم کلیدواژگان: جغـرافیــای یکپـارچه ، جغرافـیای گسسـته ، دوگانگــی های جغــرافیــایی ، شود و بدین طریق از یک سو هر یک از ابعاد و کردارهای گروههای انسانی و نیز اجزا و عوامـل محیطی به صورت منفرد، موضوع مورد مباحثـة دقیـق سـایر علـوم انسـانی و محیطـی همچـون روانشناسی ، جامعه شناسی ، مردمشناسـی ، گیـاهشناسـی ، زمـین شناسـی ، آبشناسـی ، هواشناسـی ، خاک شناسی و غیرهاند که به طور مسلم این علوم با داشتن رویکرد جزئی نگر و بخشی نگـر، هـر یک از ابعاد انسان و اجزاء محیط را به صورت تفصیلی و جزئـی و بـالطبع دقیـق تـر از جغرافیـا تحت بررسی قرار می دهند و از دیگر سو، گرایش ها و تخصص های درونی جغرافیا هر کدام بـه نوعی به جدایی و واگرایی از بدنه و هستة اصـلی جغرافیـا گـرایش دارنـد.
کشف مجدد مکـان، پیونـد نزدیکـی دارد بـا افـول تحلیـل فضایی و ظهور یک جغرافیای نوین انسانگرایانه که به امور کمیت ناپذیر همچون ماهیـت ، منشـأ و تأثیرات درک انسان از مکان توجه دارد (مویر، ١٣٧٩ : ١٠) با اینحال مفهـوم مکـان از دیـدگاه اگنیو و هاروی مناقشه آفرین بوده چرا که این مفهوم در جغرافیـا متـرادف بـا مفـاهیمی از قبیـل موقعیت ، ناحیه ، فضا، محیط ، قلمرو، جامعه ، چشم انداز و منطقه بوده که مفاهیم ضمنی قـوی یـی را دربارة مکان بیان می کنند و بسیار سخت است که بتوان دربـارة یکـی ، بـدون صـحبت دربـارة دیگری سخن گفت .