ملخص الجهاز:
"11-بسوی شماخی دو روز بعد خبر رسید که بمحض شنیدن سقوط بادکوبه داغستانیها و گنجهای و ساکنان صحرای مغان بمنظور کمک به مسلمانان بطرف بادکوبه در حرکتند این خبر باعث وحشت گردید زیرا اگر دامنهء جنگ بشهر میرسید زنان و کودکان از بین میرفتند،و از طرف دیگر خانوادهء من و حاجی عمو در شماخی بیسرپرست مانده بودند و ما از سرنوشت ایشان خبر نداشتیم،و در بادکوبه نیز زن و بچههای برادرم در خطر بودند.
و اما در اردوی استپان لالایف:بطوریکه(میحدلیدزه)معلم دبیرستانی من که از طایفهء گرجی است و در آن زمان در قریه(آستراخانکا)بوده بعدا در بادکوبه مرا ملاقات کرد و چنین گفت:پس از خروج سواران زیاد خانوف شماخی دو روز آرام بوده در این دو روز جاسوسان استپان بشهر رفته از اوضاع مطلع میشوند و به استپان چنین گزارش میدهند:در شهر شخصی مسلح که خیال جنگ و یا دفاع داشته وجود ندارد همه اهل شهر عبارتند از زن و بچه و پیر و فقیر و آماده تسلیم بلاشرط و هیچ قوهء مقاومت را ندارند.
ترکان عثمانی نیز بمحض شنیدن سقوط بادکوبه به کمک مسلمانان شتافتند تقریبا در زمان انگلیسها به بادکوبه و ترکان عثمانی به گنجه وارد شدند ابتدا سیصد نفر افسر ترک از راه ماکوی ایران بگنجه وارد شده بود و نیروی محلی را تحت تعلیم قرار داده ارتشی بوجود آورده بودند که با روحیهء قوی در حال پیشرفت بود بطوریکه یکنفر سرباز از روسها محلی بعدا در بادکوبه برای من صحبت کرد و گفت: ما روسهای دهات اطراف شماخی قبل از رسیدن ترکان عثمانی ناچار بودیم همراه ارامنه در جنگ شرکت کنیم."