خلاصة:
امروزه با تفوق مباحث هستیشناسی بر معرفتشناسی و طرح ناگذرایی وجودی، فرافعلیت و فرونکاستن واقعیت به فعلیت و حادثه قابلمشاهده و طرح لایهلایهبودن واقعیت، ناگزیر اعتراف به موجودی مطلق میشود که برخلاف مشروط و ممکنبودن هر شیئی، شرطِ بلاشرط و مطلقِ هر شرط و امکانی بهشمار میرود. لزوم توجیهپذیری مابعدالطبیعی آرمانهای بشری، زمینه مستعد تاریخی دین در پذیرش این آرمانها، توجه به رابطه مفهومی خدا و انسان و قابلیتهای او، به مثابه مبنای توجیهپذیری حقوق انسانی، توجه به حکایتگری و زبان گزارهای دین و معطوف به حقیقت و فرونکاهیدن دین به عرصه ایمان، تجربه دینی شخصی و گروهی و نیز محرومنکردن دین از عقلانیت داوری ـ که تنها با گفتوگوی دینی و گشودگی نسبت به نقد به دست میآید ـ توجه واقعگرایانه به حقایق تاریخی و کنارزدن پردههای واهی و القایی سکولاریسم و پیبردن به غفلتهای تاریخی و برملا شدن آثار منطقی و اجتماعی جریانات غیردینیِ انسانانگارانه و پَسامدرنیستی از نشانههایی هستند که فضا را برای «چرخش دینی» معاصر مهیا کردهاند.
Nowadays ontological discussions overcome epistemological. Also, intransitive being, transfactuality, and non-mineralization of reality to factuality and observable event are brought forward; meanwhile, stratification of reality is presented too; thus,we inevitably admit to an absolute being that- opposed to conditionality and possibility of every other being- is an unconditioned condition and free from any condition and possibility. There are some signs that have paved the way for contemporary religious turn.They include the necessity of supernaturally justifiability of human ideals, historical capability of religion to accept these ideals, as well as attention to the conceptual relationship between God, human and its qualifications as the basis for justifiability of human rights. Additionally, attention to narrative, propositional and reality-orientedlanguage of religion, non-minimalization of religion to the realm of faith, and personal and social religious experience are some other signs. To add more, one could mention not depriving religion of the judgment rationality, which is only achievable through religious discussion and accepting criticisms, realistic attention to historical facts, passing by the illusive and incarnated covers of secularism, finding the historical negligence out, and finally the sociological consequences of humanist and post-modern non-religious movements.
ملخص الجهاز:
اما آیا این امر لزوما بهمعنای بازگشت به نهاد دین است؟ آیا اگر دین، به رغم برخی مواضع مثبت و متعالی و بسترسازی مستعد برای بسیاری از تحولات بشری، موضعی دیگر میگرفت و به تعبیری به وراء دیوارهای نهادیاش میاندیشید و خود را جامعتر و فراگیرتر، مسئول سرنوشت و نجات انسانها از بیگانگی با خدا و بسط عدالت، گذشت، برادری و برابری و رهایی از ستم میدانست و منظومهایتر میاندیشید و مواضعی دیگر اتخاذ میکرد و مسئولیت و رسالت خویش را به حیات خصوصی و فردی، آن هم با غفلت از دلالتها و نتایج اجتماعی آن فرو نمیکاست و ضمن پافشاری بر اجتناب از خطاهای فردی، حساسیت کافی و حتی بیشتری نسبت به خطاهای بزرگتر اجتماعی و جلوگیری از آنها از خود نشان میداد و با انسان و حقوق فراگیر او همدلانهتر برخورد میکرد، تاریخ و اتفاقاتی دیگر برای بشر رقم نمیخورد؟ به هر حال، قطعنظر از هر شرایط تاریخی و معرفتی مثبت و منفیای که پشت سر گذاشته شده است، امروزه لزوم توجیهپذیری مابعدالطبیعی آرمانهای بشری، زمینه مستعد تاریخی دین در پذیرش این آرمانها، توجه به رابطه مفهومی خدا و انسان و قابلیتهای او، بهمثابه مبنای توجیهپذیری حقوق انسانی، توجه به حکایتگری و زبانگزارهای دین و معطوف به حقیقت و فرو نکاهیدن دین به عرصه ایمان و احساس و تجربه دینی شخصی و گروهی و محرومنکردن دین از عقلانیت داوری که تنها با گفتگوی دینی و گشودگی نسبت به نقد به دست میآید، توجه واقعگرایانه به حقایق تاریخی و کنارزدن پردههای واهی و القایی سکولاریسم و پیبردن به غفلتهای تاریخی و برملا شدن آثار منطقی و اجتماعی جریانات غیر دینی انسانانگارانه و پسامدرنیستی و مربوط به چرخش زبانی، جزء علائم و نشانههایی هستند که فضا را برای «چرخش معنوی» یا «چرخش دینی» معاصر مهیا کردهاند که ورود جریان شناختشناسی و فکری رئالیسم انتقادی و متفکرانی مثل روی بسکار، آندرو کالیر، مارگارت آرچر، راجر تریگ، داگلاس پورپورا و ...