ملخص الجهاز:
"ز ابر تیره این خورشید غیب میکشد آخر مرا امروز و فردا کردنش با خیال نازکش شاید که آسان اوفتد در تماشا خانه آیینه پیدا کردنش در حریر نرم گل پیچیدهام الفاظ را تا که زیبا گل کند در این غزل جا کردنش علی هوشمند شقایق اگر بردمد صبح صادق،شقایق جهان برفروزد چو عاشق،شقایق روان بوی باد و روان چشمهساران به موج چمن رانده قایق،شقایق به راه نسیم سحر،نازکانه شگفتا چو دل گشته شایق،شقایق در این عرصه شادی نوبهاران به بیداد غم،مانده فایق،شقایق گلستانه را لطف دیگر نموده چو رسته زبند علایق،شقایق چرا داغ عشق از دل خود نهفتم چو روید ز دلهای عاشق،شقایق دلم محضر سبز آیات شعر است اگر میشکوفد شقایق،شقایق بیاموز رسم صفا«هاتف»اینک ز دلسوزی کوی حقایق،شقایق رونق دریا شکنیم صبحدم فکر سیه کاری شب باطل شد آیهء نور به سینای سحر نازل شد باز از باغ طرب زمزمهای میشنوم گوئیا نقش غم از صفحه دل زایل شد عقل دیوانه شد از شعشعهء دولت عشق عشق تا بطن جنون آمده و عاقل شد موج در موج بیا رونق دریا شکنیم مژده یاران که سحر معتکف ساحل شد آه،ای همنففس خاک درنگی بنما که در این معرکهء سبز،صفا حاصل شد بین این لحظهء عریانی دستان دعا چه سبکبار سکوت سحری حائل شد پیر ما گفت که هنگامهء فتحی دگر است شاهدان چهره نمودند،وفا کامل شد یا رب آن بارقهء وصل که«هاتف»میجست عاقبت چشم و چراغ دل هر محفل شد مجتبی طهمورثی«هاتف»"