خلاصة:
روانشناسی وجودی بر اساس فلسفه پدیدارشناختی است که باور دارد جهان با تمام مخلوقاتش هیچگونه توجیه و معنایی ندارد و پوچ است. آنچه انسان را در میان مخلوقات ممتاز میکند، آزادی و توانایی او در انتخاب است. مفروضات روانشناختی در این رویکرد آزادی، تنهایی، اضطراب مرگ، و اصالت انسانی است. روانشناسی وحدتمدار ماهیت انسان را برآمده از هستی غایتمداری میداند که در خود معنا و هدف وحدانی دارد و مفروضات روانشناختی خود را بر مبنای فطرت وحدتمدار و انگیزش عشق و دلبستگی و جاودانگی انسان قرار داده است. در این رویکرد هستی بیهوده و پوچ نیست، ذاتا معنا دارد و هر شخص با ماهیت منحصربهفرد فطری خود خالق اصلی داستان و معنای زندگیاش است. هدف از این پژوهش پاسخ به این پرسش بود که ماهیت هستیشناختی وجود انسان، شناخت او، انگیزش، هدف، و فرایند تحلیل در رویکرد بومی روانشناسی وحدتمدار چگونه است و این رویکرد چه تمایزهای مفهومیای در این شاخصها با رویکرد وجودی دارد. یافتههای پژوهش توضیح میدهد روانشناسی وحدتمدار انسان را پرتابشده در هستی نمیبیند و ماهیت و انگیزههای روانی انسانی را برآمده از عشق، اتصال، و دلبستگی به عالم وحدت میداند که به زندگی معنا و هدفی وحدانی میدهد. مداخلات روانشناختی رویکرد پدیدارگرا توفیق و توجیه چندانی در جوامع فطرتگرا و دینباور ندارد.
ملخص الجهاز:
البته این استقبال به هیچوجه نکوهیده نیست؛ بلکه این پرسش مطرح است که در فرهنگ ایران ـ که ادبیات و فلسفه آن سرشار از مفاهیمی است که زندگی انسان را در اتصال وحدانی و عشق و دلبستگی توصیف میکند و توجه به جاودانگی جزو باورهای اصلی آن است ـ چه خلأ مفهومی وجود دارد که رویکرد رواندرمانی وجودی با مضامین اضطراب از مرگ، تنهایی، بیمعنایی و محتوم بودن زندگی به نیستی در اندیشۀ دانشجویان معنا پیدا کرده است.
ماهیت آگاهی از نظر سارتر (1946، ترجمۀ رحیمی،1396) ما هویت ثابتی نداریم و معنای مشخصی هم برای هدایت ما وجود ندارد و هر شخص خود باید بگوید که حقیقت چیست و انسان جز آنچه خودش میسازد چیز دیگری نیست.
مرگآگاهی از نظر وجودگرا انگیزۀ تحرک و شور زندگی است وحدتمدار با انگیزۀ هستی و عشق که جاودانگی و تعلق و پیوستگی انسان از درون آن زاده میشود، اضطراب اساسی مرگ را خنثا و مرگآگاهی را معنایی مثبت و سازنده میدهد؛ چون انسان را مانند متناهی نمیبیند و مرگ را جسمانی میداند و روان و آگاهی آن در مرحلۀ متعالیتر از زندگی بهسوی وحدتیافتگی تحول پیدا میکند.
در نگاه روانشناسی وحدتمدار حقیقت انسان خلاف نظر هایدگر (1927، ترجمۀ رشیدیان، 1389) در گرو تناهی و مرگ نیست؛ بلکه در اتصال به هستی و عشق به وحدت است.
در رویکرد روانشناسی وحدتمدار معنا در ذات هستی و وجود انسان حضور دارد و نیاز است که انسان آن را شناسایی و کشف کند.