خلاصة:
از پایان استعمارزدایی به اینسو، طرح درخواستهای جداییطلبانه در پرتو حق تعیین سرنوشت از سوی اقلیتها و واکنش خشونتبار دولتها به آن، که با نقض گستردۀ حقوق بشر و تهدید صلح و امنیت بینالمللی همراه بود، بهعنوان مسئلهای مهم، در حقوق بینالملل مطرح بوده است. با پایان جنگ سرد و پس از تحولات دههی ۱۹۹۰، رویکرد جدیدی درباره مفهوم حق تعیین سرنوشت پدیدار شد که توانست با برقراری سازش میان حق تعیین سرنوشت و اصول حقوق بینالملل ازجمله اصل یکپارچگی سرزمینی، راهحلی برای مسئله منازعات اقلیتها ارائه دهد. در این رویکرد جدید، حق تعیین سرنوشت از حق تشکیل دولت، به حقِ سازماندهیِ دولت بهوسیله مردم و اقلیتها جهتگیری داشته است. در این رویکرد، از حق تعیین سرنوشت بهعنوان مبنا و پشتوانهای برای استقرار دموکراسی و توسعۀ حقوق بشر و همچنین تضمین حقوق اقلیتها استفاده میشود. تبیین دقیق این رویکرد، با بهرهگیری از تحلیل حقوقی اسناد و مدارک مربوط، و بررسی تأثیر آن در حلوفصل مسئلۀ اقلیتها هدف اصلی این مقاله بوده است.
From the end of the process of decolonization, the issue of separatist demands in the light of the right of self-determination by minorities and the violent response of governments to it, which has been accompanied by widespread human rights violations and threats to international peace and security, has been considered as an important issue in international law.By the end of the Cold War and after the1990s, a new approach to the concept of the right to self-determination emerged, which, by reconciling the right to self-determination and the principles of international law, including the principle of territorial integrity, could provide a solution to the issue of minority conflict. In the new approach to self-determination, the right of people to form a government, turned to the right to organize the state by the people and the minorities. In this approach, the right to self-determination is used as the basis for the establishment of democracy and the development of human rights as well as the guarantee of the rights of minorities. The precise explanation of this approach by using the legal analysis of related documents and its impact on the issue of minorities is the main purpose of this article.
ملخص الجهاز:
حل وفصل مسئلۀ اقليت ها در پرتو رويکرد نوين حق تعيين سرنوشت محمدعلي پارسامهر١*، سيد علي ميرموسوي 2 چکيده از پايان استعمارزدايي به اين سـو، طـرح درخواسـت هـاي جـداييطلبانـه در پرتـو حـق تعيـين سرنوشت از سوي اقليت ها و واکنش خشونت بار دولت ها به آن ، که با نقض گستردة حقوق بشـر و تهديد صلح و امنيت بين المللي همراه بود، به عنوان مسئله اي مهم ، در حقوق بين الملل مطـرح بوده است .
با توجه به مطالب بالا سؤال اصلي نوشتار حاضر را اين گونـه مـيتـوان مطـرح کـرد: حقـوق بين الملل براي برقراري سازش ميان خواست هاي جداييطلبانۀ مبتني بر حق تعيين سرنوشت و اصول حقوق بين الملل - مانند اصل حاکميت دولت ها و اصل يکپارچگي سرزميني- چه راه حلـي پيشنهاد ميدهد؟ در همين خصوص سؤالات ديگري نيز در خصوص مباحث مربـوط بـه سـؤال اصلي قابل طرح است ؛ از جمله اينکه چه ارتبـاطي ميـان دموکراسـي، انتخابـات و حـق تعيـين سرنوشت وجود دارد؟ با توجه به اينکه حق تعيين سرنوشت متعلق به «مردم » است ، نقش حـق تعيين سرنوشت در تضمين حقوق اقليت ها چيست ؟ و سرانجام اينکه امـروزه معيارهـاي تـأمين حق تعيين سرنوشت توسط دولت ها چيست ؟ پاسخ اجمالي ما به پرسش اصلي تحقيق به عنوان فرضيۀ پژوهش ايـن اسـت کـه بـه دنبـال تحولات پس از جنگ سرد، حقوق بين الملل کوشيده است بـا تأکيـد بـر ضـرورت تـأمين حـق تعيين سرنوشت اقليت ها در کنار ديگر شهروندان و تشويق دولت ها بـه فـراهم سـاختن شـرايط لازم براي نقش آفريني گروه هاي اقليت در عرصه هاي گوناگون سياسـي، اقتصـادي، اجتمـاعي و فرهنگي جامعۀ خويش ، انگيزه هاي جداييطلبانه و متعارض با اصول سنتي حقوق بـين الملـل و پيامدهاي زيانبار آن را از ميان بردارد.