خلاصة:
فروردین است و سالگرد سفر پیر و استادمان شریعتی بزرگ.ماهنامه وزین و پربار «کیهان فرهنگی»قصد یاد کرد و چاپ یادبودی از او دارد اما دریغ که فرصت اندک است و گرفتاریها فراوان.گفتم باشد که به مناسبت سالگرد«دکتر»از پدر و پسر-که توالی دو نسل سازنده و مبلغ اندیشههای ناب اسلامی بودند-هر دو یاد کنیم.ولی دریغمان آمد که شمارهء فروردین«کیهان فرهنگی»از نام استاد شریعتی خالی بماند.این بود که نامهء کوتاهی را که به حضور غایب او نوشتهام به عزیزان«کیهان فرهنگی»سپردم تا به عنوان مقدمهء کاری در آینده بپذیرند و چونان سلامی به روح آن بزرگ به حروف سربی بسپارند تا انگیزهای باشد و زنگ هشداری که جدیتر و اصولیتر به مردان صادق و خدمتگزار فرهنگ اسلامیمان بپردازیم. با این امید که«کیهان فرهنگی»و شما بپذیرید و بر من ببخشایید.تا فرصتی دیگر.
ملخص الجهاز:
"چه جوان!چه سالم و روشن و خوب شده بودی!من که پیش از انقلاب از دکتر معالجت با نگرانی حالت را پرسیده بودم و او با اطمینان گفته بود تا بیست سال دیگر هم نگرانش نباش.
تو ماندی تا به«غربت»و«تنهایی»و جدا افتادگی از «شریعتی»،عادت کنیم اما بدین نیندیشیدی که، عمرمان را به تمامی در کنار تو گذراندیم و پیر شدیم اگر ماهم،یا من هم-دیگران را نرنجانم-به دام«دراز عمری» بیفتم،بیتو با چه دلی به شهر خاطرههایم،به دنیای دردهای شیرینم،به شهر خالی از تو سفر کنم،آخر مگر نه این بود که تو هم،چشممان بودی،هم صدامان و هم قلبمان."