ملخص الجهاز:
"این کتاب درباره نویسندهای است که 21 سال بعد از اینکه با والدین وخواهران و برادران خود از روسیه لنینیفرا کرد،اروپای هیتلری را نیز با همسریهودیش«ورا»و پسر جوانش«دیمیتری»ترک گفت و تصمیم گرفتکار نویسندگی را در آمریکا دنبال کند.
بوید بر عدم علاقه نابوکوف به ثروت،مقام و داراییهای مادی تاکید میکند اوبه نقل از دانشجویان و همکاران سابقوی در این باره میگوید که نابوکوفبه عنوان یک رئیس با احترام به صحبتهاییک بچه یا یک تعمیرکار گوش فرا میدادو اشاره میکند که حتی بعد از انتشارکتاب«لولیتا»که دوباره برای او ثروت بهارمغان اورد(در آن زمان که او از تدریسدست میکشد و به سوئیس میرود)اوهمچنان با اعتدال و فروتنی به زندگیخود ادامه داد.
» اگر بوید از نابوکوف بیش از حدستایش میکند نسبت به ویلسون دوست وپشتیبان او نظر مساعدی ندارد.
بوید ادعا میکند که ویلسونطی نامهای به یک دوست دلسردیعجیبی نسبت به نابوکوف نشان میدهددر واقع این پاسخی است به سخناننابوکوف،در ملاقاتشان که به سال1955 صورت گرفت.
و این حقیقتی است که بوید تمامتلاش خود را برای نادیده گرفتن آن بهکار میگیرد.
بویدمسخره بازیهای عملی و مزمن نابوکوف رابا تحسین توصیف میکند اما به نظرنمیرسد که او این مسئله را بداند کهاینها روش او برای حفظ فاصله و کنترلبوده است.
آنها در«کرنل»یکی از خانههای استادانی را که درمرخصی بودند اجاره کرده بودند و در 4 L سوئیس نیز در یک سویت در هتلزندگی میکردند،اما او این امکان واضحرا در نظر نمیگیرد که نابوکوف تمامثروت خود را در قضیه بلشویکها از دستداده بود،و یک دلواپسی تردیدآمیز دررابطه با مالکیت و ثروت داشت."