خلاصة:
به گواه تاریخ، آشنایی با عرفان و اخلاق در بهبود روابط انسان با خدا و اعضای جامعه بسیار نقشآفرین و تأثیرگذار است. حتّی اخلاق فردی و اجتماعی نیز تحت تأثیر عمیق و گستردهی عرفان و بهخصوص عرفان اسلامی است. در عصر کنونی، نویسندگان زیادی در تلاشند تا با آموزههای عرفانی بر قشر آیندهساز؛ یعنی کودک و نوجوان، تأثیرگذار باشند و به نحوی ارتباط آنها را با اینگونه مفاهیم ناب، محکمتر سازند.«عرفان نظر آهاری» از موفّقترین نویسندگان معاصر است که با وجود حجم کم آثارش بهخوبی توانسته این خلأ را پر کند و مفاهیم عمیق عرفانی را در قالب ادبیّات کودک و نوجوان بگنجاند. این نویسندهی معاصر با استفاده از تعابیر ساده و روزمره و بدون وارد شدن به دنیای پیچیدهی الفاظ و تعابیر عرفانی، سعی داشته مفاهیم مرتبط با خداشناسی را با زبانی ساده تر برای کودک و نوجوان بازگو نماید. نگارنده در این پژوهش ضمن معرّفی شیوههای منحصر به فرد نویسنده در تبیین آموزههای عرفانی برای نسل جدید، به ارائهی نمونههایی از این هنرنمایی میپردازد. به نظر میرسد با توجّه به خلّاقیّتی که نویسنده از آن برخوردار بوده، بهخوبی توانسته زمینهی لازم را برای آشنایی نسل کودک و نوجوان با پروردگار هستی فراهم و در این مسیر مقدّس توفیقاتی را کسب کند.
ملخص الجهاز:
» (همايي، ١٣٦٧: ٤٥) عرفان عابدانه و عاشقانه ، در نهايت به يک مقصود ميرسند که مقصد غايي و نهايي هر دو رسيدن به حق و حقيقت است ، که البته عارفان بزرگي؛ چون : حسن بصري، ابواسحق کازروني، منصور حلاج ، عطار، مولوي و غزالي آمده و رفته اند و حالات و زيبايي عرفاني و مراحل سلوک را آنقدر زيبا و دلنشين به رشته ي نظم و نثر درآورده اند که فکر ميکنيم کسي نميتواند به آسمان بيکران کمالشان راه يابد، اما اين مقاله سعي بر اين دارد که نويسنده اي جوان و خوش قلم در اين عرصه را معرفي کند که همان انديشه ها را در قالبي جديدتر و امروزيتر و شايد براي نسل امروز، دلنشين تر بيان کند که هرچند زيبا و دوست داشتني، ساده و بيتکلف حرف ميزند، اما زماني ميتوان اين ارتباط را دلنشين تر کرد که قبلا پا به دنياي صاحب دلان نهاده و از شهد کلامشان سيراب گشته باشي.
» (نظر آهاري، من هشتمين آن هفت نفرم ، ١٣٨٦: ٤٨) در کتاب «ليلي نام تمام دختران زمين است »، که گل سرسبد آثار اوست ، ليلي داستان هاي او برخلاف ليلي واقعي که ميميرد و ناکام ميماند، تصميم ميگيرد که نميرد و براي همين پيش خدا ميرود و از او ميخواهد که قصه ي جديدي برايش ترتيب دهد و اگر هم در قصه اي مرد، دوباره در داستاني ديگر زنده ميشود و معتقد است که اشاره به اين موضوع دارد که انسان هرروز، فرازوفرودي دارد.