خلاصة:
فمینیسم بهعنوان یک جنبش اجتماعی و سیاسی، تاثیرات مختلفی را در حوزههای معرفتی برجای گذاشته است. با توجه به نفوذ چشمگیر فمنیسم و اثرات اجتنابناپذیر آن، هدف این مقاله از شناخت فمنیسم، بهعنوان یک مسئله فرهنگی اجتماعی، احساس خطر از جانب این پدیده نوظهور در جامعه اسلامی و جلوگیری از ترویج راهحلهای غربی در راستای رهایی زن از ستم و تعدی میباشد. بیشک عدم آگاهی از مبانی نگرش موجود از حیث فرهنگی و اجتماعی مشکلاتی را در جامعه اسلامی به وجود خواهد آورد. لذا شناخت مبانی معرفتشناختی آن از نگاه قرآن و با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی، مورد بررسی این نوشتار قرار گرفته است. نتایج نشان میدهد که از نظر فمنیستها موارد واقعی مشترک بین دو جنس در بعد معرفت، یکسان است و موارد واقعی، تفاوت بین دو جنس در دستیابی به معرفت، وجود ندارد و در مقام توصیف و هنجار، زن و مرد تفاوتی ندارند.
ملخص الجهاز:
کشيشان فرانسوي در سال 586م کنگرهاي تشکيل دادند که آيا زن نيز مانند مرد، انسان و داراي روح است و ميتواند مانند مرد عبادت کند؟ و آيا شايستگي ورود به بهشت را دارد يا خير؟ در پايان، آنها به اين نتيجه رسيدند که زن انسان است، ولي براي خدمت به مرد آفريده شده و موجودي فاني است و جاودانگي ندارد (نورى، 1320ق، ص15).
فمنيستها با استفاده از عبارات سوژه ـ ابژه، در خود ـ براي خود، روابط ـ شيء، معتقدند: در شناخت بايد این سلسلهمراتب ارزشی حذف شود و برای ديدگاه زنان نیز ارزش و اعتبار قائل شد.
آنان براي توضيح اين مسئله از نظريه روابط با شيء (سوژه ـ ابژه) استفاده ميكنند (باتلر، 1989، ص4)، و معرفتشناسي موجود را با توجه به تأکیدي كه بر عينيت، جدايي و استقلال دارد با ويژگي مردانه هماهنگتر ميدانند (باقري، 1382، ص108)، و معتقدند: ذهنيت افراد در معرفت نقش اساسي دارد؛ لذا عينيتگرايي، امري مردانه است و علم مطابق با واقع نيست (اندرسون، 2006، ص2).
بهعبارتي، آنها بهجاي ثبات علم، مفاهيمي درباره شناخت كه بهطور خاص سياقمند و موقعيتدار بوده، همچنين مفاهيمي درباره فاعل شناسايي كه به لحاظ اجتماعي مسئول است ارائه ميكنند، و معتقدند علم از ويژگي ثبات برخوردار نيست ـ چه با نظر به عالم، چه با نظر به معلوم ـ هرچه مردان درباره زنان نوشتهاند، بايد نامطمئن باشد؛ زيرا مردان در آن واحد هم داورند، هم طرف دعوا (دوبوار، 2002، ص10، به نقل از دولابار).