ملخص الجهاز:
"خلاصه سؤال این است «آیا نظام آموزشی رایج در حوزه پاسخگوی نیازها و چالشهای بزرگی که مسلمانان در این عصر با آن روبرو میباشند، هست یا نه، و آیا قادر است که نیازهای بسیاری-که پیوسته دگرگون میشوند-در زمینه اعتقادات، قانونگذاری، فکر و فرهنگ-که حکومت و جامعه اسلامی با آنها سر و کار دارند-پاسخ دهد؟ به بیانی دیگر:آیا راه و روش تحصیل و شیوه تدریس و نوع برنامهها و کتابهای درسی تعیین شده، میتواند نیازهای معرفتی، فقهی حکومت و جوامع معاصر اسلامی را برآورد؟و آیا این نظام موروثی توانسته است برای اسلامی کردن معرفت و فقاهتی کردن قوانین و مقررات دولتی و نهادینه کردن فقه و احکام آن در سایه دادههای جدید علوم انسانی از در سازگاری درآید؟شاید برخی گمان برند که این مشکل در دهه اخیر، پس از پیدایش انقلاب اسلامی در ایران پیدا شده است.
چنانکه پیش از این اشاره شد برخی ایرادهای کتب درسی برنامه فقهی حوزه بر کتابهای برنامه اصولی نیز صدق میکند، لیکن اگر در این کتابها امعان نظر کنیم به ایرادهای دیگری برمیخوریم که از جمله به موارد زیر اشاره میشود: 1-این کتابها متضمن مباحثی هستند(مثل مباحث انسداد)که ارزش عینی در جریان استنباط و استدلال فقهی ندارد، چنانکه برای پارهای از مباحث دقیق، علمای اصول ثمرهای فرضی انگاشتهاند تا طرح آنها را موجه سازند، از اینجا است که مییابیم که اصولیها در بیشتر موارد مسأله نذر را پیش میکشند تا آن را ثمره فرضی بحث قرار داده باشند که خود در فراگیری، نیروی ذهنی بسیاری را از طلبه میگیرد، بخصوص اگر ملاحظه کرده باشیم که برخی از آن کتابها بحثها را به شکل مفصل عرضه کرده، در یک مسأله نظریات و اشکالات گوناگون و هر آنچه احتمال خطور در ذهن داشته باشد، مطرح میکنند، لذا تصور اینگونه مسائل نیازمند دقت و تأمل و امعان نظر بسیار است تا چه رسد به تصدیق آنها."