ملخص الجهاز:
"آیا به راستی«آندری»یک انسان پاکباخته و متزلزل و سست عنصر است که به دام روانپریشیها و اغتشاشهای روانی افتاده است؟یا جوانی است که به دلیل عدم اتکا و اعتماد به نفس،چون در خودشکستهای،حیران و مبهوت،گنگ خوابدیدهای را میماند که بر آب تاب میخورد؟آیا تموج روحی«آندری»به سبب انگ و رنگها و برچسبهائی است که بهعنوان یهودی بر او میزنند؟یا نه،«آندری»تنها خویشتن گم است و در ارتباط با«باربلین» خواهر ظاهرا ناتنی،اما به حقیقت خواهر راستینش،گریزی مگر تندادن به جبر محتوم سرنوشت و تقدیر ندارد؟آری،آیا گلیم و پود و پرند بخت آندری را از روز اول سیه بافتهاند و او در منجلاب تعصب و ضدیتهای بشری گرفتار آمده؟یا وی تنها لعبتکی است که به دست لعبت باز در نطع وجود از این سوی به آن سوی موج میزند و بس؟پاسخ این پرسشها هرچه باشد، از بافت غنی و نمایشی اثر چیزی نمیکاهد و برعکس،بر قدرت و گیرائی و کارآئی آن دم به دم میافزاید.
آندورا،نمایشی است در 12 تابلو،در تابلوی آغازین متن،گفتگوئی ار میان کشیش و «باربلین»شاهدیم که در آن،تمامت خوف و (به تصویر صفحه مراجعه شود) صحنهای از اجرای نمایش«آدرلند»اثر ماکس فریش هراس آندورائیها و نیز،سابقه و پیشینهء ارتباط این شهر با همسایگانش بازتابانده شده است: «باربلین-حرفهای مردم حقیقت دارد پدر روحانی؟اینکه همسایههای سیاهپوش ما به ما شبیخون میزنند؟چون به خانههای سفیدمان حسودی میکنند؟حقیقت دارد که یک روز صبح ساعت چهار آنها میآیند؟یا هزار زرهپوش سیاه که از چپ و راست (به تصویر صفحه مراجعه شود) زمینهای ما را ویران میکنند و با چترهای خودشان مثل ملخهای خاکستری از آسمان پائین میریزند؟» این پرسش مقدر و مقدور«باربلین»است؛ دختری ساده و صادق که دستآخر،در فضای به کلی مسموم و مصیبتبار«آندورا»،نجابت و عفت خود را به چیزی یا پشیزی از کف میدهد و «آندری»را در ماتم عظیمش تنها و بیکس میگذارد."