خلاصة:
فزاری، محدث سدهی سوم بغداد، جایگاه قابل اعتنایی در انتقال میراث حدیثی امامیه به سایر مدارس آن دوران، در مباحثِ کلامی، به ویژه در مساله مهدویت و غیبت دارد. وی از سوی پارهای از رجالیانِ متقدم به کذب و غلو متهم شده و استثنای او از أسانید نوادر الحکمه، در کنار معضلات دیگر، قول به ضعف او را شهرت بخشیده است. این امر در حالی است که او از توثیقات عام و خاصِ قابل اعتنایی نیز بهرهمند است. همین تشتت آراء دربارهی او، و اهمیت گزارشهایِ فزاری در مباحث کلامی، شناختِ دقیقترِ شخصیتِ رجالی او را ضرورت میبخشد. ناتمامی قریب به اتفاق ادلهی ضعف او، در کنار شواهد دردسترس از صحت مذهب و حُسن حال وی، قول به ضعف او را با انصراف جدی همراه میکند. کثرت روایت اجلای امامیه از او در کنارِ توثیقِ مباشران وی و آگاهی معدّل از تضعیفات مربوط به او، قول به وثاقت او را رجحان میدهد.
ملخص الجهاز:
شواهد در دسترس نشان میدهد که آثار او تا قرنها بعد در اختیار عالمان امامی بوده و از آن بهره میگرفتند؛ برای نمونه ابن طاووس(م۶۶۴ق) در فلاح السائل به طور مستقیم از کتاب او نقل حدیث کرده است.
در این صورت (یعنی در صورتِ استثنای عبارت مذکور از جمله دوم) مسأله جدیدی پدید میآید که: آیا صدوق خود تصریح کرده که در خصوص محمد بن عیسی بن عبید با ابنولید موافق نیست، یا آنکه این مطلب از اجتهادِ ابننوح و فحص او در روایات مندرج در آثار شیخ صدوق ناشی شده است؟ شاید پرداختن به این مسأله، چندان هم در اولویت نباشد، زیرا دنباله کلام نشان میدهد که .
به دیگر سخن، از این استثنا، کوتاهی و عدم اهتمام محمد بن عیسی در رعایت برخی از اصول روایتگری، آن هم در پارهای از گزارشها، فهمیده میشود و نه ضعف یا کذب یا تدلیس او؛ برای نمونه، وی از برخی از مشایخ خود، چون یونس بن عبدالرحمن با ارسال خفی نقل حدیث میکردهو - شاید به همین جهت، و بنا بر فرضِ معنایِ دوم - ابنولید روایاتِ منقطع او را از أسانید نوادر الحکمه استثنا کرده است، و نه خودِ او را.
اگر چنین استظهاری صحیح باشد، آنگاه ادله ضعف و کذب فزاری ناتمام است؛ زیرا آنگونه در تألیفات پیشین به تفصیل بحث شده، اوّلاً روایات او در باب مولد حضرت حجت غالیانه و غیرمقبول نیست و ثانیاً این دست از اخبار، فقط از او روایت نشده است.