خلاصة:
نبود نظام امنیت جمعی در غرب آسیا مساله ای بنیادین برای دولتهای منطقه است. اینکه چرا یک نظام امنیت جمعی در منطقه وجود ندارد و چگونه سیاستهای دفاعی امکان امنیت جمعی را محدود ساخته است؟ و چه راهکارهایی برای برون رفت از این وضعیت وجود دارد؟ از مهم ترین پرسش های مطرح شده در این رابطه است. ایده اصلی این نوشته آن است که رابطه سیاست دفاعی و نظام امنیت جمعی یک رابطه متقابل است و سیاست دفاعی در واکنش به محیط امنیتی منطقهای شکل گرفته و تأثیر آن بر محیط امنیتی میتواند به ساختارهایی از جامعه امن منطقهای تا نظام امنیت جمعی، موازنه پایدار، موازنه شکننده و یا بحران منطقهای منجر شود. در مورد غرب آسیا نیز محیط منطقهای قطبیشده، مداخلهپذیر و بحرانی در تعامل با محیطهای داخلی متأثر از نگرش متعارض نخبگان، نبود اولویتهای همکاریجویانه و انگیزههای هجومی، شرایط را به سوی یک موازنه شکننده و بحرانی سوق داده و مانعی اساسی برای نظام امنیت جمعی رقم زده است. برای بررسی این ایده با استفاده از روش تحلیل کیفی داده های موجود به ارائه مبانی نظری، بررسی محیط منطقهای غرب آسیا، سیاست دفاعی دولتهای مهم آن و نیز ساختار نظام منطقهای و پیامدهای آن پرداخته ام.
The absence of a collective security regime in the West of Asia is a fundamental issue for the states of the Region. The most important questions posed in this regard are: Why is there no collective security regime in the region? Why have the defense-related policies limited the establishment of a potential collective security regime? What courses of actions are there for exiting this condition? The main idea in this writing is that the relation between defence policy and collective security regime is a reciprocal relation, and that a defence policy is designed to respond to regional security environment and it's effect on their security environment is capable of leading to structures from a secure regional community through collective security regime, to sustainable balance, fragile balance or regional crisis. As for the Western Asia, the critical, polarized regional environment interacting with the internal environments affected by the contradictory views on the part of the elites, the absence of collaborative priorities and offensive incentives have driven the circumstances towards a critical fragile balance, putting a major hurdle in the way of establishing a collective security regime. To address this adea, the article tries to present the theoretical foundations, and to address the regional environment in the Western Asia, the defence policies of important states in this environment, and the structure of the regional regime and its consequences.
ملخص الجهاز:
اين موضوع آنجا بسيار پررنگ و با اهميت ميشود که دولت ها حتي در مناطق برخوردار از همگرايي مؤثر و جامعه امن منطقه اي نيز عموما در شرايط باثبات و عادي زندگي نميکنند و محيط بين المللي، منطقه اي و داخلي آنها هميشه اضطرارهايي بي ثبات کننده را ايجاد ميکنند و به تعبير ساختارگرايان ١، نظام بين المللي و منطقه اي برخلاف داخل کشورها، آنارشيک ، آشفته و هراس آميز است و وضعيت ناامن محيطي و پيش بيني ناپذيري انگيزه ها و رفتار بازيگران و موقعيت ها، انتخاب اولويت ها را به امري بسيار دشوار تبديل ميکند.
رابطه محيط و سياست دفاعي در مناطق کمتر توسعه يافته (منبع : نگارندگان ) در جوامعي که اولويت دولت ها بيشتر بر محور توسعه اقتصادي است ، طبعا محيط منطقه اي کمتر وضعيت رقابتي دارد و بيشتر از همه يک محيط تعاملي است و نسبت به محيط جهاني نيز کمتر شاهد مداخلات خارجي بوده و از آن آسيب ديده است و يا احيانا اين مداخلات منجر به يک وضعيت هژموني مسئوليت پذير شده است (مانند نقش امريکا در سال هاي جنگ سرد در جنوب شرقي آسيا و نقش شوروي در اروپاي شرقي).
با وجود تنوع مناطق مهم در سياست خارجي امريکا، اما غرب آسيا که از زمان کارتر به عنوان منطقه منافع حياتي امريکا تعيين شد بنا به اظهار يکي از مقامات اين کشور در سال ٢٠١٥ حدود هشتاد درصد مباحث شوراي امنيت ملي را به خود اختصاص داده است ( :٢٠١٨ ,Zenko بر اساس ارزيابيهايي که از رفتار دولت جديد امريکا وجود دارد، ميتوان نوعي عزم و اراده و تحريک جدي تر براي برخورد با موضوع ايران چه در موضوع هسته اي و چه در بحران سوريه را ملاحظه نمود.