خلاصة:
مغز کلام ادوارد سعید این است که بازنمایی غرب از شرق و گفتمان دوگانهسازی، عامل تسلط غرب بر شرق و عقبماندگی مشرق زمین است. شرقشناسی سعید یک خوانش تبارشناسانه از گفتمان غرب/شرق با تاکید بر واکاوی این مسئله است که «دیگری» (شرق) چگونه توسط گفتمان غرب برساخته میشود. سعید شرقشناسی را یک گفتمان تمایزگذار میداند که سبب خلق دوگانههایی شده است (غرب/شرق، تمدن/بربر و غیره). او معتقد است شرقشناسی یک رشته فوق العاده منسجم علمی است که به واسطۀ آن، غربیها، شرقیها را به عنوان ابژه (امر قابل شناختن) درآوردهاند. در این مقاله کوشش میشود نظریه شرقشناسی سعید از دریچه سه معیار اعتبار درونی، اعتبار بیرونی و اعتبارکارکردی مورد واکاوی و نقد قرار گیرد. این نوشتار معتقد است همین تلقی شرقشناسانه سبب شده کشورها و جوامع شرقی به جای بازاندیشی و بازنگری در کاستیهایی که از نظر فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و علمی دارند به دنبال مقابله و نزاع با غرب و غربیان باشند. مقاله پیشنهاد میکند کشورهای در حال توسعه ریشه پیشرفت غرب و عقبماندگی شرق را نه در تعامل میان این دو که در عرصههای دیگری باید جستجو کنند.
Department of Science and Technology Studies, Institute for Social and Cultural Studies Abstract The main claim of Said’s orientalism is that representation of West about East and dualization are the cause of Western domination and Eastern lag. Said’s orientalism is a genealogical reading on West/East discourse emphasizing on analyzing this matter that “other” (East) how be constructed by West’s discourse. Said considers orientalism as a distinctive discourse which has led to the creation of dualities (West/East, civilization/barbarian, etc.). Orientalism, he argues, is a highly coherent discipline by which Westerners have made East an object (recognizable). In this article I try to critique the Said’s orientalism theory by three criteria: internal critique, external critique and functional critique. The article argues that orientalist view has led eastern countries to seek confrontation with West instead of rethinking on their cultural, political, social, economic and scientific shortcomings which they face. The articles proposes that developing countries seek the root of their lag and West’s progress in other domains not in their interaction with the West.
ملخص الجهاز:
در همین رابطه میتوان موارد دیگری نیز مطرح کرد؛ آیا نوشته های ماکس وبر دربارٔە اسلام یا تلقی او از پدرسالاری ١ و آثار مارکس در باب استبداد آسیایی، شیؤە تولید آسیایی، جامعۀ بیطبقه و غیره هم واجد انگیزه های شرق شناسانه است ؟ آیا میتوان انگیزٔە شرق شناسی و انگیزٔە پژوهش محض را از یکدیگر متمایز کرد؟ اصولا، آیا امکان شناخت یقینی از انگیزٔە پژوهشی یک محقق وجود دارد؟ در مقابل ، میتوان این فرضیه را در نظر داشت که این دستاوردها و آثار (با تمام نقاط قوت و احیانا ضعف شان ) به مثابۀ محصولات طبیعی و مشروع تولید معرفت تلقی شوند؛ به این معنی که محقق غربی نیز برای شناخت هر پدیده یا مسئله ای در هر جامعه ای (از جمله مشرق زمین ) به ناچار با عینک ویژه ای مینگرد که طی تجربۀ زیستۀ ژرف خود به عنوان یک انسان غربی پژوهشگر کسب کرده است .
٣. نقد معرفت شناختی دیگری نیز میتوان متوجه اندیشۀ شرق شناسی سعید کرد که در عین حال تناقضی میان مفروضات آن و نتیجه گیری برگرفته از آنها وجود دارد؛ بر کسی پوشیده نیست که مبنای اندیشۀ انتقادی او در باب یافته های شرق شناسی متکی به تفکر پست مدرنیسم است (معرفت شناسی) اما در تمام تحلیل ریزبینانه و مفصل خود به یکی از مهم ترین -اگر نگوییم مهم ترین - مفروضات پست مدرنیستی پایبند نیست ؛ به این معنی که تنوع ، تکثر و چندگونگی هویتی را که سبب تمایز پست مدرنیسم از روایت منسجم ، یکپارچه و همگون مدرنیسم از پدیده ها میشود، در تحلیلش لحاظ نمیکند.