خلاصة:
فارابی سعادت را اساسیترین خواستهی انسان و دارای مطلوبیت ذاتی میداند. خواست رستگار شدن برای انسان یک امر عارضی و موقتی نیست، بلکه اقتضای نحوهای بودن و قوامبخش ذات اوست. هرچند، افراد انسانی تلقیهای متفاوت و بعضا متضاد از این مفهوم دارند اما در اصل این خواست، همرای و نظر هستند. فارابی دو نوع سعادت حقیقی و ظنی را از هم تفکیک میکند و باور دارد، سعادت حقیقی فقط در مدینه فاضله و ادب شدن مطابق قوانین عقلی آن قابل تحصیل است؛ برای رستگاری باید از فضایل چهارگانه نظری، فکری، خلقی و عملی بهرهمند شد. رئیس مدینه باید با استفاده از دو راهکار، تعلیم و تادیب، فضایل را در وجود افراد پیاده کند و آنها را مطابق ادب حقیقت پرورش دهد. روش این مقاله توصیفی- تحلیلی است.
Farabi considers salvation to be the most basic human desire and has inherent desirability. The desire to be saved is not a temporary and Incidental matter for human beings, but a necessity of their being and constitutive of their essence. Although human beings have different and sometimes contradictory regards of this concept, but, in this demand itself are unanimous. Al-Farabi distinguishes between two types of real and doubtful salvation and believes that true salvation can be Available only in the utopia and to be trained according to its rational laws; For happiness, one must benefit from the four virtues of theory, thought, Ethical and practical. The ruler of city must implement the virtues in the people and cultivate them according to the literature of truth, using two strategies, education and training. The method of this article is analytical-descriptive.
ملخص الجهاز:
فارابی دو نوع سعادت حقیقی و ظنی را از هم تفکیک میکند و باور دارد، سعادت حقیقی فقط در مدینه فاضله و ادب شدن مطابق قوانین عقلی آن قابل تحصیل است؛ برای رستگاری باید از فضایل چهارگانه نظری، فکری، خلقی و عملی بهرهمند شد.
از این حیث انسان فارابی از ارادهی معطوف به سعادت بهرهمند است و تمام دانشهای بشری در جهت پرورش و تأدیب او به وجود آمدهاند؛ خاستگاه همه دانشها و فنون بشری خواستِ خوشبختی و رستگار شدن است و این خواست ریشه آروزها و آمال انسانی محسوب میشود.
مفهوم و جایگاه سعادت فارابی در کتاب سیاست مدنی در مورد سعادت میگوید: چون هدف از آفرینش وجود انسان این است که به سعادت نهایی برسد به ناچار د رراه رسیدن به آن، نخست باید سعادت را بشناسد و آن را غایت کار و نصب العین خود قرار دهد.
به باور فارابی این نوع اساسا سعادت نیست بلکه ممکن است این امور برای رسیدن به سعادت حقیقی کارایی داشته باشند اما نه اینکه خود اینها غایت عمل و مطلوب لذاته واقع شوند(مهاجرنیا، 1380: 62).
بدینسان، ادعای برخی مبنی براینکه فارابی هنگام اهتمام ورزیدن به سیاست از صوفیگری خود غفلت میکند و در این امر فارابی با خودش منطقی نیست، 1 کاملا نادرست است چراکه حتی صوفیگری مفروض و مدنظر برخی(هرچند، در تفکر فارابی هیچ وجه صوفیانهای وجود ندارد) نیز در متن مدینه و درون آن تحقق مییابد و سعادت که غایت الغایات جامعه انسانی است، فقط در مدینه و از طریق آن امکان تحقق پیدامیکند (عبدالسلام، 1997: 110).