ملخص الجهاز:
"اما موهای مادر سیاه است.
مادر میگوید تو را داده و گفته است که وقتی من بزرگ شدم بدهند به من.
چشمهای مادر امروز شبیه چشمهای تو شده است،وقتی که گریه میکنی یا شبیه چشمهای ننه زیبا وقتی که میخواهد راجع به تو حرف بزند.
تازه صدایش هم شده بود مثل صدای ننه زیبا وقتی خدا را صدا میزند.
مامان میگوید صدام خیلی بد است و تیرهای زیادی دارد.
ننه میگوید هرکس را اینجوری کنند- به قول خودش کوفتدرمانی-دیگر باید روسری سرش بگذارد،چه زن باشد چه مرد.
اما حالا که ننه زیبا نیست و مادر رفته است دنبال کارهای من،روسریام را درمیآورم.
ننه زیبا میگوید: «زمان ما از این مرضها نبود.
به مادرم نمیگفت:«زن ورپریده!» ننه زیبا میگوید:«نمیخواهی عمو بشود بابایت؟!...
چشمهایش شده بود عین ننه زیبا وقتی که بال مینال را میکشد به آنها.
همین روزهاست دیگر!دلم میخواهد بگویم،اما دیدهای مادر را،همه چیزش دارد میشود ننه زیبا؟!"